قدرت مشتت را پرتاب کن
در کوچههای خاموش
در خیابانهای خونین
مبارزان
مدالهای افتخار را میفروشند
و بمبهای ساعتی را به هم یادگاری میدهند
دیگر خون ظرف احساس را سنگین نمیکند
قدرت مشتت را پرتاب کن
دیری ست در جیب ها
فشنگ دفن میکنیم
و در انزوایِ خاطراتِ نمناک به رخوت میرسیم
و از تفنگ
چیزی جز بندی برای بازی به جا نمانده
چگونه بگویم
قطرههای خونی که از چشم پریدند
اما هرگز به اوج خاطرهها نرسیدند!
چگونه بگویم
دانهدانه شانههایی
که از ارادهی خشاب خالی شدند!
قدرت مشتت را پرتاب کن
عمریست با ایمان آتش زندهایم
قدرت مشتت را پرتاب کن
که دمی پیش از انتحار پیشانیات را بوسید
و دستانت را غریبانه فشرد
حالا که ما را
ماری از فشنگ بلعیده است
و از تفنگهای آتشین
به سرودهای خاموش بسنده کردیم
در کوچهها اسم خود را نوشتیم
و در خیابانها عکسهای هم را چسباندیم
تنها
برای تنهاترین سرباز
و آخرین مبارز
قدرت مشتت را پرتاب کن
به خاطر سربازی
Reviews
There are no reviews yet.