به  سایت انتشارات شب چله خوش آمدید.
نشر شب چله نشر شب چله
ورود / عضویت
ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
5 آیتم ها / ریال6.150.000
منو
نشر شب چله
5 آیتم ها / ریال6.150.000
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
ثبت اثر
پیشنهادات
View cart “مخصوص : نمایشنامه کمدی/ محمدرضا یار.” has been added to your cart.
برای بزرگنمایی کلیک کنید
Homeعمومینمایشنامه نمایشنامه قائم‌مقام/ فیض شریفی
محصول قبلی
عاشقانه‌هاي بيدل دهلوي / فیض شریفی ریال1.200.000
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
عشق پنهان/ ملّا دِمیرل مترجم: دنیا (معصومه) میرزایی ریال550.000

نمایشنامه قائم‌مقام/ فیض شریفی

ریال400.000

مقایسه
افزودن به علاقه مندی
SKU: نمایشنامه قائم‌مقام/ فیض شریفی سایز رقعی 64 صفحه Categories: داستان, نمایشنامه Tag: قائم‌مقام/ فیض شریفی
اشتراک گذاری
  • Description
  • Reviews (0)
  • Shipping & Delivery
Description

(قائم‌مقام در حال نوشتن است که محمد میرزا بی‌هوا به اتاق او می‌آید. عصبانی است ولی قائم‌مقام متوجه نمی‌شود. محمد میرزا پا بر زمین می کوبد. قائم‌مقام با دیدن پادشاه جا می‌خورد و برمی‏ خیزد.)
 محمد میرزا: چنان در مراقبه و مکاشفه فرورفته‌اید که مقابل پایتان را نمی‌بینید؟
 قائم‌مقام: جانثار در حال انشاء و پاکنویس قصیده‌ای هستم. فکر نمی کردم حضرت همایونی این وقت شب بی اذن و اطلاع قدم بر دیدگان ما بگذارند، به‌یقین مسأله‏ ای خاطر همایونی را مکدر کرده است.
 محمد میرزا: مشتاقیم چند بیتی از قصیده‌ی سیدالوزرا را به گوش جان بشنویم سپس بر سر مطلب برویم.
(قائم‌مقام به ادب و اخلاص): به دیده‌ی منت:
ای بخت بد ای مصاحب جانم
ای وصل تو گشته اصل حرمانم

ای بی تو نگشته شام یک روزم
وی با تو نرفته شاد یک آنم…

تیغ است ستاره و تو جلادم
سجن است زمانه و تو سجانم…

عمری است که روز و شب همی داری
بر خوان جفای چرخ مهمانم…

زان سان که سگان به جیفه گرد آیند
با سگ صفتان نشانده بر خوانم
این گاه همی‌زند به چنگالم
و آن همی گزد به دندانم

تا چند به خوان چرخ باید برد
از بهر دو نان جفای دونانم؟!

(احسنت! مرحبا! به‌آرامی همراه با طنز و تمسخر کف می‌زند و می‌گوید):
آنها که پرورده‌ی نعمت بزرگان‌اند در مدحیت ولی‌نعمت‏تان قلم می‌گردانند ولی سیدالوزرای ما از بخت بد خویش می‌نالند و ما را سجان و زندانبان می‌دانند.
گویا ما به کنایت سگ‌صفت هستیم و دون و فرومایه.
 قائم‌مقام: حاشاوکلا که ما به‌صراحت یا به کنایت شاهنشاه ایران‌زمین را شماتت کنیم.
ابن چکامه را در زمان صدارت خاقان بزرگ سرودیم. در آن زمان که با تفتین بدخواهان به اتهام دوستی با روس‌ها از کار برکنار شدیم و چند سالی را در تبریز به بیگاری گذراندیم.
 محمد میرزا: شما پس از سه سال معزولی و خانه‌نشینی به توصیه‏ ی ما دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایب‌السلطنه منصوب شدید.
شاید اگر در جنگ با کفار روسی موافقت و مرافقت داشتید به این بلای سخت مبتلا نمی‌شدیم.
 قائم‌مقام: اعلاحضرت همایونی به‌خوبی اطلاع و اشراف دارند که ما از خدمت‌گزاران خاقان بزرگ، شاهنشاه ایران، فتحعلی شاه و نایب‌السلطنه، عباس میرزا، پدر بزرگوار شما بوده‌ایم و هستیم. ما به یاری پدرمان، میرزا عیسی معروف به میرزای بزرگ با کمک مستشاران دول فرانسه و انگلیس نظم و انضباطی به سپاهیان ایران دادیم و در بسیاری از جنگ‌ها در معیت پدربزرگ گرامی بودیم و این مشهور است. نمی‌دانم چه عارضه‌ای بر سرورمان عارض شده که در این وقت شب پادشاه بزرگ بر ما خرده می‌گیرند. به‌احتمال حاجی میرزا آقاسی به سعایت در پوستین اعلا حضرت افتاده¬اند.
 محمد میرزا: نزاع شما با حاجی امروزی نیست. شما گویا هنوز بر حمایتی که حاجی بر اخوی شما، میرزا موسی در زمان خاقان بزرگ داشت مشوش هستید؟

 

Reviews (0)

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “نمایشنامه قائم‌مقام/ فیض شریفی” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Shipping & Delivery

Related products

مقایسه
بستن

شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده/وندیکت یروفی‌یف/مترجم: دکتر علی تسلیمی

نمایشنامه, داستان
ریال1.100.000
دیباچه وِنِدیکت واسیلیِویچ یِروفی‌یِف (۱۹۹۰- ۱۹۳۸) در مسکو چشم به جهان گشود. پدرش در پاکسازی‌های کمونیستی زندانی گردید و شانزده
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

خاطراتِ خاطره / خاطره حسن‌زاده داودی

داستان, رمان
ریال700.000
بریم به ۲۱ سال قبل یعنی زمانی که من ۵ سالم بود یهو بهم خبر دادن که دارم خواهر می‏شم،
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

مخصوص : نمایشنامه کمدی/ محمدرضا یار.

نمایشنامه, داستان
ریال500.000
  یکم کیومرث در حال نوشتن روی زمین دراز کشیده است. فضا خالی‏ست. به‌جز یک تخت خواب دونفره که ملحفه‌اش
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

من بی‏ وفا نیستم/ میرهادی کریمی

داستان
ریال850.000
  دیگر چیزی نگو مادر   کسی را که دوست داشتم ولی جرأت نمی‌کردم به او بگویم، پدرم گفته بود؛
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

روخان / معصومه برنجکار

داستان
ریال900.000
  اصلاً نفهمیدم چگونه وقت رفتن رسید! حتی موهای دانه‌دانه سفیدم نمی‌گفت که روی سروصورتِ هنوز جوانم درآمده بود. مثل
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

نوببا- داستانهای کوتاه- نویسنده: اعظم ستوده نیا

داستان
ریال500.000
ماه هنوز در آسمان بود   وقتی چهارشنبه‌شب او را به انفرادی بردند یقین پیدا کرد که به آخرین ساعات
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
-9%
مقایسه
بستن

پنج ‏و سی ‏وسه دقیقه/ پیمان یوسف‏خواه رودسری

داستان
ریال550.000 ریال500.000
یک صبح پائیزی، در هوایی شدیداً مرطوب، لایه شفافِ قطرات شبنم از تیغه‌های علف و کاشی‌های سقف آویزان بود. برگ‌های درخت چتری آفتابی شروع کرده بودند به زرد شدن؛ زنگ آهنی زنگ‌زده آویخته از شاخه‌ای نیز غرق در ژاله بود. رهبر گروه تولید که کتی لایه‏دار از شانه‌هایش آویزان بود، با نان تخت ذرت در یکدست و تره ‌فرنگی پوست‌ کلفت در دست دیگرش، آهسته ‌آهسته به‌ طرف زنگ راه افتاد. وقتی‌که به زنگ رسید، دستانش خالی بود، اما گونه‌ها پف‌کرده مثل موش صحرایی که آذوقه پائیزی را دوان‌ دوان می‌برد. او یک‌دفعه دسته را به سمت زنگ کشید که محکم دنگ دنگ دنگ زنگ خورد. مردم پیر و جوان به کوچه‌ها سرازیر شدند و در زیر زنگ جمع شدند، با چشمانی ثابت بر رهبر گروه، مانند اجتماع عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی. او به ‌سختی آبِ دهان را قورت داد و دهانِ با ته‌ ریش مدورش را با آستین‏اش پاک کرد. تمام چشم‌ها آن دهان را که باز شد مشاهده کردند – که سیلابی دشنام از آن بیرون ریخت: من خدمت اون آدمای احمق "کمون" که یه روز دو تا سنگ‌ کار و یه روز دیگه دو تا نجار ما رو می‏برن می‏رسم. او به سمت یک جوان بلند قد و چهارشانه چرخید. به او گفت: اوستا، اونا دارن نیروی کار ما رو متلاشی می‏کنن. کمون نقشه داره که دریچه آب‌بند پشت دهکده رو پهن کنه، هر تیمی باید براشون یه سنگ ‌کار و یه کارگر غیر ماهر بفرسته. این موضوع شامل تو هم می‏شه. سنگ‏کار جوان خوش‌قیافه ابروهای سیاه و دندان‌های سفید داشت، تباینی که به او رفتاری قهرمانی می‌بخشید. تکان ملایم سرش دسته‌ای از موهایش که روی پیشانی‌اش افتاده را به پشت برگرداند. درحالیکه با لکنت صحبت می‌کرد، پرسید چه کسی کارگر غیر ماهر است. رهبر گروه دست‌های خود را جمع کرد، انگار که از خودش به خشکی دفاع می‌کرد و چشمانش را مانند گردونه‌های آتش چرخاند. با صدای گوش‌ خراش گفت: یه زن بیشتر سر در میاره، ولی به اونا برای پنبه‌چینی احتیاج داریم و فرستادن یه مرد ضایع کردن نیروی بدنی یه؛ به اطراف نگاه کرد و نگاهش به دیوار افتاد. پسری ده ساله یا کمی بیشتر در گوشه‌ای ایستاده بود. پابرهنه و تا کمر لخت، فقط شورتی بلند، گل‌وگشاد و سبزِ راه‌ راه تنش بود که به لکه‌های خون خشکیده و سبزی علف آغشته بود. شورت تا زانوانش می‌رسید، بالای نرمه ساقه پا با زخم‌های براق.
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

مجموعه نمایشنامه نیلوفرهای آبی( چاپ دوم) نویسنده: زهره غلامی

نمایشنامه, داستان
ریال800.000
پیشگفتار: نگارش نمایشنامه، روحیه‌ی تحلیل و اعتراض می‌طلبد. تحلیل از مجموعه شرایط ناهنجاری که آدمی ‏هر روز بدان گرفتار است
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
post-office

ارسال پستی

به تمام نقاط کشور

help

پشتیبانی 24 ساعته

به غیر از ایام تعطیل رسمی

secure-payment

پرداخت ایمن

از طریق درگاهای بانکی

rocket

سرعت بالا

در انجام کارهای سافارشات

اپلیکیشن انتشارات

app-store-button.png
google-play-button.png
  • درباره انتشارات
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • حریم خصوصی
    • کیفیت محصولات
    • ثبت آسان
    • سوالات متداول
  • دسترسی سریع
    • کتاب های عاشقانه
    • کتاب های داستانی
    • کتاب های آموزشی
    • کتاب های رسمی
    • کتاب های تاریخی
    • کتاب های دینی
  • خدمات مشتریان
    • ثبت اثر کتاب
    • مراحل ثبت کتاب
    • هزینه ثبت اثر
    • پیگیری سفارشات
    • تیکت های من
    • ارسال تیکت
  • راهنمای خرید
    • شیوه های پرداخت
    • نحوه ثبت سفارش
    • رویه ارسال سفارش
    • امکان پرداخت در محل
    • تحویل اکسپرس
    • تخفیفات ویژه سایت

تمامی حقوق برای سایت انتشارات محفوظ است - طراحی سایت تیم تی اف نت پلاس

  • منو
  • دسته بندی ها
منوی دسته بندی های خود را در تنظیمات پوسته -> سربرگ -> منو -> منو موبایل (دسته ها) تعیین کنید
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • لیست علاقه مندی ها
  • ورود / عضویت
سبد خرید
بستن

نشر شب چله_ فروشگاه آنلاین نشر شب چله Dismiss