به  سایت انتشارات شب چله خوش آمدید.
نشر شب چله نشر شب چله
ورود / عضویت
ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
2 آیتم ها / ریال1.750.000
منو
نشر شب چله
2 آیتم ها / ریال1.750.000
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
ثبت اثر
پیشنهادات
برای بزرگنمایی کلیک کنید
Homeداستان روخان / معصومه برنجکار
محصول قبلی
و خدا فکر‏های دیگری داشت/نویسنده: عباس ثائر/ مترجم: دکتر اصغر علی کرمی _ویراستار: پریسا شکوری ریال700.000
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
مخصوص : نمایشنامه کمدی/ محمدرضا یار. ریال500.000

روخان / معصومه برنجکار

ریال900.000

مقایسه
افزودن به علاقه مندی
SKU: مجموعه داستان کوتاه شامل پنج داستان کوتاه در 96صفحه سایز رقعی چاپ 1402- ویراستار : فریده قبادی Category: داستان Tag: داستان کوتاه روخان -معصومه رنجکار
اشتراک گذاری
  • Description
  • Reviews (0)
  • Shipping & Delivery
Description

 

اصلاً نفهمیدم چگونه وقت رفتن رسید! حتی موهای دانه‌دانه سفیدم نمی‌گفت که روی سروصورتِ هنوز جوانم درآمده بود. مثل آدمی که می‌داند مسافر است، زندگی کرده بودم؛ آدمی که سال‌های‌ سال می‌داند. باید تا نیامده بودند می‌رفتم. از همان دری که دو ماه بسته نشده بود و هردَم کسی سرش را می‌انداخت پایین و می‌آمد تا ببیند خانه چقدر ویران شده. باید بی‌حرف و بهانه می‌رفتم که فردا بعدازظهر برسم، قبل از تاریکیِ آسمانِ شهرم که پر از ابر بود.

ساعتِ خلوتیِ کوچه بود، صدای اذان از دو سرِ کوچه می‌آمد و همه را برده بود به مسجد. ماه نیامده، آسمان شب‌اش گرفته بود. صورت پیشین ماه، تکه‌تکه افتاده بود روی ساقه‌های کاهِ جا مانده بر دیوار که هربار پرنده‌ای نوک زده تا دانه‌ای جامانده از کوچ بهار پیدا کند، روی زمین، روی تنه‌ی درختانِ خشک‏ و آفتاب‌زده که پوست عوض می‌کردند، بهار خودش را جا می‌گذاشت روی گل‌های پرده‌ای که از پنجره پرت می‌شد بیرون و خاکی که به قطره‏ ی گلابی، سبز می‌شد. فکر می‌کردم که آدم‌ها می‌میرند تا سبز شوند و تنِ خاکی‌‌شان به گلاب و علف‌های هرز آغشته است و روحشان با تمام ذرات هوا، جاودانه می‌ماند، در تمام مردگان زمین، در تمام خانه‌ها و در تمام آدم‌ها، که چه دنیای شلوغی پا‏برجاست و زنده‌ها تنهاترین مخلوقاتند. خوش‌تر بودم که خدا را برای مردگان خیال کنم. خوش‌تر بودم که دور از زندگان، دنیا را برای مرده‌ها خیال کنم. شاید همه‌ی کسانی که مرده‌ی نزدیکی داشتند، زندگی را برای دیگرانی که نبودند می‌خواستند. دلم می‌خواست که همه، مرده‌ام خیال کنند و دست بردارند از برگشتن به گذشته‌ای که دیگر آینده‌ای نداشت تا راحت‏تر بتوانم با کسانی باشم که می‌خواستم. خوش‌تر بودم که ناامیدشان کنم از خودم تا بتوانم جدا شوم از هرچه که اسمش زندگی بود و باید ادامه‌اش می‌دادم نه آن‌طور که می‌توانستم، آن‌طور که باید. به سختی و جان‌کندن در تمام طول روز می‌خزیدم در گوشه‏ وکنار این زندگی که آخرش همان می‌شد که او می‌خواست که مرا برگرداند به هرچه نیست.

خداحافظی نکردم، با هیچ‌‌کس که می‌دانستم شاید راحت می‌شوند؛ شاید کمی طول بکشد که به زندگی برگردند، اما با من نه. کاری که من نمی‌توانستم. با پسرم هم خداحافظی نکردم که هیچ‌‌وقت دلش نمی‌خواست نیمه‌ی دیگرش را بگذارد و با من بیاید. همیشه غمِ احمد را داشت، مثل مادری کوچک، مثل مادری جوان؛ به غذایی که باید می‌خورد فکر می‌کرد و به تنهایی‌اش که انگار باعثش بود. همیشه پشیمانم می‌کرد وقتی با خودم به سفر می‌بردمش. حالا کنار پدرش می‌ماند و مرا تنها روانه می‌کرد به خانه‌ام.

ترمینال، خلوت از سفر بود، پر از درختان زبان‏ گنجشک که با بادِ گرم می‌رقصیدند؛ اما بوی رفتن می‌داد برعکس این شهر، که همیشه دست‌وپاگیر بود. نه رفتنش را دوست داشتم و نه برگشتنش، بوی در راه ماندگی می‌داد، بوی ناچاری. دوست داشتم قرص‌ها را جوری ببلعم که لبِ‌‌خط بیدارم کند که همیشه نشانه‌ی برگشتن بود، برگشتن به زندگی در صبح‌های زود که تمام دامنه‌ی خوابیده در سکوت، پیدا می‌شد با خنکای زمین کشاورزی در دو طرفِ جاده‌‌ی خانه‌ی پدری و خورشید که از هرجا درمی‌آمد، چهره‌اش پیدا نبود، فقط روشن می‌کرد…

 

Reviews (0)

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “روخان / معصومه برنجکار” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Shipping & Delivery

Related products

مقایسه
بستن

نوببا- داستانهای کوتاه- نویسنده: اعظم ستوده نیا

داستان
ریال500.000
ماه هنوز در آسمان بود   وقتی چهارشنبه‌شب او را به انفرادی بردند یقین پیدا کرد که به آخرین ساعات
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

من بی‏ وفا نیستم/ میرهادی کریمی

داستان
ریال850.000
  دیگر چیزی نگو مادر   کسی را که دوست داشتم ولی جرأت نمی‌کردم به او بگویم، پدرم گفته بود؛
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

خودکشی-ادبی-میرهادی-کریمی

داستان
ریال750.000
  شیطان و نویسنده   دو- سه روزی بود که مغزِ آقای نویسنده ‏تاب برداشته بود و سخت هم ناراحتش
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

مخصوص : نمایشنامه کمدی/ محمدرضا یار.

نمایشنامه, داستان
ریال500.000
  یکم کیومرث در حال نوشتن روی زمین دراز کشیده است. فضا خالی‏ست. به‌جز یک تخت خواب دونفره که ملحفه‌اش
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
-9%
مقایسه
بستن

پنج ‏و سی ‏وسه دقیقه/ پیمان یوسف‏خواه رودسری

داستان
ریال550.000 ریال500.000
یک صبح پائیزی، در هوایی شدیداً مرطوب، لایه شفافِ قطرات شبنم از تیغه‌های علف و کاشی‌های سقف آویزان بود. برگ‌های درخت چتری آفتابی شروع کرده بودند به زرد شدن؛ زنگ آهنی زنگ‌زده آویخته از شاخه‌ای نیز غرق در ژاله بود. رهبر گروه تولید که کتی لایه‏دار از شانه‌هایش آویزان بود، با نان تخت ذرت در یکدست و تره ‌فرنگی پوست‌ کلفت در دست دیگرش، آهسته ‌آهسته به‌ طرف زنگ راه افتاد. وقتی‌که به زنگ رسید، دستانش خالی بود، اما گونه‌ها پف‌کرده مثل موش صحرایی که آذوقه پائیزی را دوان‌ دوان می‌برد. او یک‌دفعه دسته را به سمت زنگ کشید که محکم دنگ دنگ دنگ زنگ خورد. مردم پیر و جوان به کوچه‌ها سرازیر شدند و در زیر زنگ جمع شدند، با چشمانی ثابت بر رهبر گروه، مانند اجتماع عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی. او به ‌سختی آبِ دهان را قورت داد و دهانِ با ته‌ ریش مدورش را با آستین‏اش پاک کرد. تمام چشم‌ها آن دهان را که باز شد مشاهده کردند – که سیلابی دشنام از آن بیرون ریخت: من خدمت اون آدمای احمق "کمون" که یه روز دو تا سنگ‌ کار و یه روز دیگه دو تا نجار ما رو می‏برن می‏رسم. او به سمت یک جوان بلند قد و چهارشانه چرخید. به او گفت: اوستا، اونا دارن نیروی کار ما رو متلاشی می‏کنن. کمون نقشه داره که دریچه آب‌بند پشت دهکده رو پهن کنه، هر تیمی باید براشون یه سنگ ‌کار و یه کارگر غیر ماهر بفرسته. این موضوع شامل تو هم می‏شه. سنگ‏کار جوان خوش‌قیافه ابروهای سیاه و دندان‌های سفید داشت، تباینی که به او رفتاری قهرمانی می‌بخشید. تکان ملایم سرش دسته‌ای از موهایش که روی پیشانی‌اش افتاده را به پشت برگرداند. درحالیکه با لکنت صحبت می‌کرد، پرسید چه کسی کارگر غیر ماهر است. رهبر گروه دست‌های خود را جمع کرد، انگار که از خودش به خشکی دفاع می‌کرد و چشمانش را مانند گردونه‌های آتش چرخاند. با صدای گوش‌ خراش گفت: یه زن بیشتر سر در میاره، ولی به اونا برای پنبه‌چینی احتیاج داریم و فرستادن یه مرد ضایع کردن نیروی بدنی یه؛ به اطراف نگاه کرد و نگاهش به دیوار افتاد. پسری ده ساله یا کمی بیشتر در گوشه‌ای ایستاده بود. پابرهنه و تا کمر لخت، فقط شورتی بلند، گل‌وگشاد و سبزِ راه‌ راه تنش بود که به لکه‌های خون خشکیده و سبزی علف آغشته بود. شورت تا زانوانش می‌رسید، بالای نرمه ساقه پا با زخم‌های براق.
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

نمایشنامه قائم‌مقام/ فیض شریفی

نمایشنامه, داستان
ریال400.000
(قائم‌مقام در حال نوشتن است که محمد میرزا بی‌هوا به اتاق او می‌آید. عصبانی است ولی قائم‌مقام متوجه نمی‌شود. محمد
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

مجموعه نمایشنامه نیلوفرهای آبی( چاپ دوم) نویسنده: زهره غلامی

نمایشنامه, داستان
ریال800.000
پیشگفتار: نگارش نمایشنامه، روحیه‌ی تحلیل و اعتراض می‌طلبد. تحلیل از مجموعه شرایط ناهنجاری که آدمی ‏هر روز بدان گرفتار است
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

رقص هانتینگتون/محمدرضا یار/نمایشنامه

نمایشنامه, داستان
ریال800.000
|صحنه‌ی اول|   تاریک است. دیوارها و اشیاء مانند سایه‌هایی دیده می‌شوند که تاریکی را در هر قسمت پر‌رنگ‌تر کرده‌اند.
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
post-office

ارسال پستی

به تمام نقاط کشور

help

پشتیبانی 24 ساعته

به غیر از ایام تعطیل رسمی

secure-payment

پرداخت ایمن

از طریق درگاهای بانکی

rocket

سرعت بالا

در انجام کارهای سافارشات

اپلیکیشن انتشارات

app-store-button.png
google-play-button.png
  • درباره انتشارات
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • حریم خصوصی
    • کیفیت محصولات
    • ثبت آسان
    • سوالات متداول
  • دسترسی سریع
    • کتاب های عاشقانه
    • کتاب های داستانی
    • کتاب های آموزشی
    • کتاب های رسمی
    • کتاب های تاریخی
    • کتاب های دینی
  • خدمات مشتریان
    • ثبت اثر کتاب
    • مراحل ثبت کتاب
    • هزینه ثبت اثر
    • پیگیری سفارشات
    • تیکت های من
    • ارسال تیکت
  • راهنمای خرید
    • شیوه های پرداخت
    • نحوه ثبت سفارش
    • رویه ارسال سفارش
    • امکان پرداخت در محل
    • تحویل اکسپرس
    • تخفیفات ویژه سایت

تمامی حقوق برای سایت انتشارات محفوظ است - طراحی سایت تیم تی اف نت پلاس

  • منو
  • دسته بندی ها
منوی دسته بندی های خود را در تنظیمات پوسته -> سربرگ -> منو -> منو موبایل (دسته ها) تعیین کنید
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • لیست علاقه مندی ها
  • ورود / عضویت
سبد خرید
بستن

نشر شب چله_ فروشگاه آنلاین نشر شب چله Dismiss