به  سایت انتشارات شب چله خوش آمدید.
نشر شب چله نشر شب چله
ورود / عضویت
ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
0 آیتم / ریال0
منو
نشر شب چله
0 آیتم / ریال0
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
ثبت اثر
پیشنهادات
برای بزرگنمایی کلیک کنید
Homeعمومینمایشنامه شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده/وندیکت یروفی‌یف/مترجم: دکتر علی تسلیمی
محصول قبلی
کال رمان ایرانی حسین اعتمادزاده چاپ دوم ریال1.350.000
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
لهجه‏ ی صلح/زکریا سمائی جابلو ریال900.000

شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده/وندیکت یروفی‌یف/مترجم: دکتر علی تسلیمی

ریال1.100.000

مقایسه
افزودن به علاقه مندی
SKU: نمایشنامه روسی/سایز کتاب رقعی/کاغذ بالک/132 صفحه/چاپ1402 Categories: داستان, نمایشنامه Tag: شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده/وندیکت یروفی‌یف/مترجم: دکتر علی تسلیمی
اشتراک گذاری
  • Description
  • Reviews (0)
  • Shipping & Delivery
Description

دیباچه

وِنِدیکت واسیلیِویچ یِروفی‌یِف (۱۹۹۰- ۱۹۳۸) در مسکو چشم به جهان گشود. پدرش در پاکسازی‌های کمونیستی زندانی گردید و شانزده سال در گولاک سیبری به بیگاری کشیده شد. وندیکت نیز کودکی‌اش را در کی‌روفسک از شهرهای استان نورمانسک سپری کرد تا آن‌که در رشته‌ی فیلولوژی و زبان‌شناسی تاریخی دانشگاه مسکو پذیرفته شد، ولی پس از یک سال به‌خاطر نابه‌هنجار دانستن رفتارش اخراج گردید. آنگاه به چند انستیتو در شهرهای دیگر رفت و همه را نیمه‌کاره و ناتمام رها کرد. وی از دیسِدِنت ‌ها که همان روشنفکران گردن‌کش و قانون‌شکن شوروی از دهه‌ی۱۹۶۰ تا ۱۹۹۱، هنگام فروپاشی‌اش بودند، به‌شمار می‌آمد. در سال‌های ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۵ در شهرها و حاشیه‌ی شهرهای گوناگون روسیه، اوکراین، بلاروس، لیتوانی، ازبکستان و تاجیکستان با کارهای ساده و دستمزد اندک به‌سختی روزگار ‌گذراند و دو بار ازدواج کرد؛ نخست با والنتینا که از او پسری به نام وندیکت وندیکتوویچ یروفی‌یف زاده شد و دیگری گالینا نام داشت که سه سال پس از مرگ یروفی‌یف خود را از طبقه‌ی ۱۳ آپارتمانش پرت کرد. یروفی‌یف شخصیتی شگفت داشت؛ کارگر، ولگرد، الکلی، مخالف‌خوان، عصبی، درمانده، پرخاشگر، ویرانگر، طناز و دارای نبوغ بسیار که از نویسندگان برتر روسیه به‌شمار می‌آید و در جهان دست‌کمی از بِکِت، یونسکو، براتیگان و نویسندگان دیگر تئاتر نو و رمان نو ندارد. از هفده‌سالگی مقالاتی درباره‌ی ایبسن، هامسون و دیگران نوشت که بسیاری از آن‌ها در کتابی به نام مقاله‌های انجمن کوچک به چاپ رسید. برخی افزون بر شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده از نمایشنامه‌ای دیگر به نام فانی کاپلان یاد می‌کنند و می‌گویند یروفی‌یف این اثر را درباره‌ی فانی کاپلان از سیاست‌بازان ترسناک و آدمکشان لنین نوشته است. از آثار دیگر او می‌توان یادداشت‌های یک بیمار روانی، چشمان غیر عادی و شعرـ نثری به نام مسکوـ پتوشکی (۱۹۷۳، در اورشلیم) را نام برد؛ این رمان در قطار برقی شگفت‌انگیزی که از مسکو به حومه‌ی شهر می‌رود، رخ می‌دهد. ونیچکای الکلی که به‌گونه‌ای خودِ وندیکت است، درپی معشوق و پسرش به‌سوی اتوپیایی به نام پتوشکی می‌رود که ناکام می‌ماند. ونیچکا به مباحث فلسفی درباره‌ی شراب و شراب‌هایی که نوشیده بود، به بازگویی خاطراتش درباره‌ی زنانی که عاشقشان بود، و روایاتی در فرار خیالی از جنگ نروژ می‌پردازد. گفت‌وگوهای اثر به‌سبب هذیان‌گویی‌های سیلانی و چشمزدهای فرهنگی مانند شب والپورگیس ترجمه‌پذیری دشواری دارد؛ از همین‌رو ترجمه‌هایی که از آن به زبان‌های اروپایی شده، چه‌بسا اقتباسی و نمونه‌اش ایستگاه‌های مسکو به انگلیسی است. ترجمه‌ی دیگر، مسکو تا پایان خط است. فیلمی هم از آن ساخته شد که یروفی‌یف در پنجاه‌سالگی به دیدنش نشست. لنین کوچک من دربردارنده‌ی شعارهای توخالی لنین است که در سال ۱۹۸۹ با اصلاحات و آزادی بیانی که گورباچوف به ارمغان آورده بود، همزمان با چاپ دیگر مسکو-پتوشکی به چاپ رسید. یروفی‌یف به آثار دیگری از خود نیز اشاره می‌کند که در قطار دزدیده شد. در پنجاه و یک سالگی به‌خاطر سرطان حنجره که از سال ۱۹۸۵، زمان نوشتن شب والپورگیس بدان دچار شده بود، چشم از جهان ترسناک شوروی بست.
«من از روسیه می‌ترسم» . روسیه از ترسناک‌ترین کشورهای دیکتاتوری جهان است، از پیش تا پس از ایوان مخوف؛ تزارهای مخوف، کمونیست‌های مخوف و رئیسِ جمهورهای مخوف، که همواره چکمه‌ها و پوتین‌های‌شان بر گرده‌ی انسان بوده است. روسیه تنها گاهی به دست برخی چون گورباچف به تاریخمندی نزدیک می‌شود و دوباره بی‌تاریخ می‌گردد. بهترین نویسندگان روسیه در فضای هراسناک و بی‌تاریخ خود به نمادها، رمزگان‌ها، طنزها و چرندگویی‌های هنرمندانه رو آورده‌اند. یروفی‌یف یکی از آن‌هاست که در شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده با زبان تئاتر نو و گاه نمادین، چرندیات و هراس‌های کشورش را بازتاب داده است. در جایی که چرندیات فرمانروایی دارد، زبان منتقدانش نیز همان می‌شود. تزریق سولفید بر اختلال حافظه و چرندگویی می‌افزاید. بیهوده نیست که نمایش به‌جای زندان در تیمارستان می‌گذرد و همه‌ی زندانیان یا بیماران روانی، شاعرند و چرند و پرند می‌سرایند. اگر بگوییم این کشورها دیوانه یا چرندگو ندارند، مانند این است که بگوییم کشورهای تاریخمند قانون ندارند.
می‌دونی که هر روستایی تو روسیه یه دیوونه داره … اگه یه دیوونه نداشته باشه، این روستا می‌دونی چه‌جور می‌شه؟ چیزی مثِ بریتانیا می‌شه که قانون نداره. خُب، اَلِخا هم از همین دیوونه‌ها تو شهر پاولووا پوساد بود . . .
گورویچ از الِخا و همه‌ی بیماران بخش۳ دیوانه‌تر، قانون‌شکن‌تر و دسیدنت‌تر است. وی افزون بر چرندگویی‌های شعری، از قافیه نیز مانند یامب‌های شکسپیری پرهیز می‌کند و با این شالوده‌شکنی‌ها، هم سنتهای شعری و هم سیاست‌های بیمارستان را به ریشخند می‌گیرد تا پزشکان و خدمتکاران بیمارستان به‌ویژه سادیست و شکنجه‌گری به نام بورنکای گردن کلفت را بیشتر بیاشوبد. بورنکا ترسناکترین سادیست و دُن ژوان نمایش است. بورنکا شکنجه‌گر روان گورویچ نیز می‌باشد که به معشوق او، ناتالی، نظر دارد. گورویچ حقیقت را از ناتالی می‌پرسد و او بورنکا را بی‌ارزش قلمداد می‌کند، اما گورویچ گویی او را دُن ژوانِ ناتالی می‌داند و همچنان خشم و حسادتش برجاست و به ناتالی می‌گوید تاب دیدن بورنکا با تو را ندارم:
کسی را یافت این ناکس که باشد دُن‌ژوانش
بورنکا با تو! من طاقت ندارم.
سپیده دم ببین آن خوک نر را
خورَد این گام‌های سختِ فرمانده به گوشش
در این‌جا فرمانده خود گورویچ است که می‌گوید، سپیده‌دم با گام‌های مرگبارم سراغ دون ژوان را می‌گیرم. این سخن چشمزدی به دُن ژوان پوشکین دارد که در مهمان سنگی می‌خواهد به کام دونا آنا، بیوه‌ی فرمانده برسد. فرمانده مرده است و دُن ژوان مجسمه‌اش را به تماشای این کامرانی می‌خواند. مجسمه‌ی سنگی می‌آید و دونا آنای شگفت‌زده، بی‌هوش می‌گردد و دُن ژوان کشته می‌شود. کار پوشکین تفاوت و دگردیسی‌ای با برخی از دُن ژوان‌ها و مهمان سنگی‌ نویسندگان دیگر چون مولی‌یر دارد، یروفی‌یف نیز در این اثر باپوشکین متفاوت است، زیرا افزون بر جنبه‌های کمیک به تراژدی نیز روی آورده ‌تا ابهام‌‌ نوینی در نمایشنامه پدید آورد و شاید خواسته دوئلِ تلخ پوشکین با یک دون‌ ژوان فرانسوی را به یاد آورد. ابهام دیگر، دگردیسی بینامتنی با آن افسانه است؛ چون درون‌مایه‌ی بنیادی نمایشنامه فریب زنان نیست، بلکه جنایتی دیگر یعنی شکنجه و سرکوب دگراَندیشی است. مانند شیطان در مرشد و مارگاریتا از بولگاکف که با آن هم بینامتنیت دارد، زیرا شیطان در این رمان به پلشتی بورنکا، تامارُچکا و پزشکان نیست، وی به مرشد و مارگاریتا کمک هم می‌کند. بورنکا و تامارُچکا مانند نیکیتا هستند که در بخش ۶، داستانی از چخوف، بیماران را شکنجه می‌کند و می‌کشد. الکساندر بلوک شعری به نام «گام‌های فرمانده» در ده چارپاره نوشته است که داستان دُن ژوان، دونا آنا و نیز فرمانده را توصیف می‌کند و نشانه‌هایی دارد که یروفی‌یف آن‌ها را به لایه‌های متن شب والپورگیس و گام‌های فرمانده می‌برد و با آن‌ها افسانه‌گردانی می‌کند؛ «چهره‌ی بی‌رحم»، «آماده و درخدمت بودن»، «تاریکی و کوری»، «فریاد و بی‌صدایی»، «کشتار و مرگ» و «زمان و از کار افتادن ساعت». بخش نخست نام نمایشنامه، «شب والپورگیس»، نیز ریشه در فولکلور آلمانی و جشن بزرگی در اروپا دارد. شب آخر آوریل شبی است که جادوگران می‌آیند تا از آمدن ماه مه جلوگیری کنند. مردم نیز باهوشیاری و نخوردن مشروبات الکلی با ‌آن‌ها می‌جنگند تا زمان از کار نیفتد. اما برخی در نمایشنامه مشروبِ آمیخته با الکل متلیک و سمی می‌خورند و کور می‌شوند و آنگاه می‌میرند. در واقع زمان برای آن‌هایی که می‌میرند، از کار می‌افتد و ماه مه برای آن‌ها رخ نمی‌دهد. (به گونه‌ای همان بن‌بست بوف کوری با شراب آمیخته با زهر ناگ، اما این نمایشنامه به سه قطره خون نزدیک‌تر است؛ گروهی شاعر و درس‌خوانده در تیمارستانی همانند زندان هستند که ناظمی دارد و راوی می‌اندیشد که سیاوش به‌گونه‌ای دُن ژوانِ نامزد اوست…) شخصیت‌ها این نوشابه‌ی مسموم را چه‌بسا هوشیارانه هم می‌خورند تا هم در اوج خیامی‌گری (کیفیت زمان) بمیرند و هم دیده بر سالگرد انقلاب و جشن‌های سوسیالیستی ببندند، زیرا بخت در کشورهای توتالیتر کور است و بسیار دیر بیدار می‌شود. مردم را کور، شکنجه و تجاوز می‌کنند تا بی‌صدا شوند. آن‌ها حنجره‌ی منتقدانی چون قهرمانان نمایشنامه‌ی یروفی‌یف را قطع می‌کنند تا تنها نعره‌ی آن‌ها به گوششان برسد. یروفی‌یف حنجره‌ی سرطانی و بی‌صدای خود را نیز پیش‌بینی کرده بود. نعره‌هایی که قهرمانانش می‌زدند، از ژرفای درون این نویسنده‌ی جوانمرگ برخاسته بود.

Reviews (0)

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “شب والپورگیس یا گام‌های فرمانده/وندیکت یروفی‌یف/مترجم: دکتر علی تسلیمی” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Shipping & Delivery

Related products

مقایسه
بستن

خاطراتِ خاطره / خاطره حسن‌زاده داودی

داستان, رمان
ریال700.000
بریم به ۲۱ سال قبل یعنی زمانی که من ۵ سالم بود یهو بهم خبر دادن که دارم خواهر می‏شم،
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

روایت شناسی سه سطحی ژرار ژنت بررسی و تطبیق دو رمان «رویای تبت» و «من او را دوست می‌داشتم» زهره غلامی نویسنده و پژوهشگر حوزه تئاتر، رسانه و ادبیات داستانی

داستان, نقد و بررسی ادبی
ریال700.000
پیشگفتار زندگي بشر از ابتدا تا امروز همواره دارای یک منطق داستاني  بوده است. هر داستاني بر اساس توالي رویدادها
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
-9%
مقایسه
بستن

پنج ‏و سی ‏وسه دقیقه/ پیمان یوسف‏خواه رودسری

داستان
ریال550.000 ریال500.000
یک صبح پائیزی، در هوایی شدیداً مرطوب، لایه شفافِ قطرات شبنم از تیغه‌های علف و کاشی‌های سقف آویزان بود. برگ‌های درخت چتری آفتابی شروع کرده بودند به زرد شدن؛ زنگ آهنی زنگ‌زده آویخته از شاخه‌ای نیز غرق در ژاله بود. رهبر گروه تولید که کتی لایه‏دار از شانه‌هایش آویزان بود، با نان تخت ذرت در یکدست و تره ‌فرنگی پوست‌ کلفت در دست دیگرش، آهسته ‌آهسته به‌ طرف زنگ راه افتاد. وقتی‌که به زنگ رسید، دستانش خالی بود، اما گونه‌ها پف‌کرده مثل موش صحرایی که آذوقه پائیزی را دوان‌ دوان می‌برد. او یک‌دفعه دسته را به سمت زنگ کشید که محکم دنگ دنگ دنگ زنگ خورد. مردم پیر و جوان به کوچه‌ها سرازیر شدند و در زیر زنگ جمع شدند، با چشمانی ثابت بر رهبر گروه، مانند اجتماع عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی. او به ‌سختی آبِ دهان را قورت داد و دهانِ با ته‌ ریش مدورش را با آستین‏اش پاک کرد. تمام چشم‌ها آن دهان را که باز شد مشاهده کردند – که سیلابی دشنام از آن بیرون ریخت: من خدمت اون آدمای احمق "کمون" که یه روز دو تا سنگ‌ کار و یه روز دیگه دو تا نجار ما رو می‏برن می‏رسم. او به سمت یک جوان بلند قد و چهارشانه چرخید. به او گفت: اوستا، اونا دارن نیروی کار ما رو متلاشی می‏کنن. کمون نقشه داره که دریچه آب‌بند پشت دهکده رو پهن کنه، هر تیمی باید براشون یه سنگ ‌کار و یه کارگر غیر ماهر بفرسته. این موضوع شامل تو هم می‏شه. سنگ‏کار جوان خوش‌قیافه ابروهای سیاه و دندان‌های سفید داشت، تباینی که به او رفتاری قهرمانی می‌بخشید. تکان ملایم سرش دسته‌ای از موهایش که روی پیشانی‌اش افتاده را به پشت برگرداند. درحالیکه با لکنت صحبت می‌کرد، پرسید چه کسی کارگر غیر ماهر است. رهبر گروه دست‌های خود را جمع کرد، انگار که از خودش به خشکی دفاع می‌کرد و چشمانش را مانند گردونه‌های آتش چرخاند. با صدای گوش‌ خراش گفت: یه زن بیشتر سر در میاره، ولی به اونا برای پنبه‌چینی احتیاج داریم و فرستادن یه مرد ضایع کردن نیروی بدنی یه؛ به اطراف نگاه کرد و نگاهش به دیوار افتاد. پسری ده ساله یا کمی بیشتر در گوشه‌ای ایستاده بود. پابرهنه و تا کمر لخت، فقط شورتی بلند، گل‌وگشاد و سبزِ راه‌ راه تنش بود که به لکه‌های خون خشکیده و سبزی علف آغشته بود. شورت تا زانوانش می‌رسید، بالای نرمه ساقه پا با زخم‌های براق.
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

مخصوص : نمایشنامه کمدی/ محمدرضا یار.

نمایشنامه, داستان
ریال500.000
  یکم کیومرث در حال نوشتن روی زمین دراز کشیده است. فضا خالی‏ست. به‌جز یک تخت خواب دونفره که ملحفه‌اش
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

خودکشی-ادبی-میرهادی-کریمی

داستان
ریال750.000
  شیطان و نویسنده   دو- سه روزی بود که مغزِ آقای نویسنده ‏تاب برداشته بود و سخت هم ناراحتش
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

نمایشنامه قائم‌مقام/ فیض شریفی

نمایشنامه, داستان
ریال400.000
(قائم‌مقام در حال نوشتن است که محمد میرزا بی‌هوا به اتاق او می‌آید. عصبانی است ولی قائم‌مقام متوجه نمی‌شود. محمد
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

نوببا- داستانهای کوتاه- نویسنده: اعظم ستوده نیا

داستان
ریال500.000
ماه هنوز در آسمان بود   وقتی چهارشنبه‌شب او را به انفرادی بردند یقین پیدا کرد که به آخرین ساعات
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

روخان / معصومه برنجکار

داستان
ریال900.000
  اصلاً نفهمیدم چگونه وقت رفتن رسید! حتی موهای دانه‌دانه سفیدم نمی‌گفت که روی سروصورتِ هنوز جوانم درآمده بود. مثل
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
post-office

ارسال پستی

به تمام نقاط کشور

help

پشتیبانی 24 ساعته

به غیر از ایام تعطیل رسمی

secure-payment

پرداخت ایمن

از طریق درگاهای بانکی

rocket

سرعت بالا

در انجام کارهای سافارشات

اپلیکیشن انتشارات

app-store-button.png
google-play-button.png
  • درباره انتشارات
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • حریم خصوصی
    • کیفیت محصولات
    • ثبت آسان
    • سوالات متداول
  • دسترسی سریع
    • کتاب های عاشقانه
    • کتاب های داستانی
    • کتاب های آموزشی
    • کتاب های رسمی
    • کتاب های تاریخی
    • کتاب های دینی
  • خدمات مشتریان
    • ثبت اثر کتاب
    • مراحل ثبت کتاب
    • هزینه ثبت اثر
    • پیگیری سفارشات
    • تیکت های من
    • ارسال تیکت
  • راهنمای خرید
    • شیوه های پرداخت
    • نحوه ثبت سفارش
    • رویه ارسال سفارش
    • امکان پرداخت در محل
    • تحویل اکسپرس
    • تخفیفات ویژه سایت

تمامی حقوق برای سایت انتشارات محفوظ است - طراحی سایت تیم تی اف نت پلاس

  • منو
  • دسته بندی ها
منوی دسته بندی های خود را در تنظیمات پوسته -> سربرگ -> منو -> منو موبایل (دسته ها) تعیین کنید
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • لیست علاقه مندی ها
  • ورود / عضویت
سبد خرید
بستن

نشر شب چله_ فروشگاه آنلاین نشر شب چله Dismiss