(۱)
دم را مرگ میخورد
نام را سنگ
پس این آه
همزاد آدمی بود
و ما
از چشم آبهای اول خلقت میدیدیم
(۲)
مرگ
جای همه را میداند
جز آنکه
در خودش گم شده است
(۳)
اکنون کجاست
و در کدام
قرن
آنکه روزی در گور من خفته بود.
(۴)
تنها
یک نفر
در این جهان
چهره مرگ را دید
دلقکی
که پیش از
یگانگی با خودش مرده بود
(۱۱۹)
در بازی قایم باشک
همه
به خانه برگشتهاند
جز آنکه به دنبال آنها
اشتباهی
از در دنیا بیرونزده بود
(۱۲۰)
خنیاگر زخمهای من است باد
که آسمان آن را در بادبادکی
بهسوی ابدیت میبرد
(۱۲۱)
خفته
در بینایی سنگ
گیاهی
که نخستینبار
در جمجمهی آدم روییده بود
(۱۲۲)
هنوز
زیر تخت پنهان است
بچهگربهای
که هفتاد سال پیش
شیشه آبنبات مادربزرگ را انداخته بود
Reviews
There are no reviews yet.