- آوازهای ترد غزل
چشمی که نگاهم کرد، از روزن دریاها
با آبی خود بردم، تا مأمن دریاها
هرچند تب خواهش، در دوزخ جانم بود
با آب سخن گفتم، از آن زن دریاها
نوزاد سپید ماه، بر دامن سبز موج
خود زایش زیباییست، ز آبستن دریاها
ترجیع حزینی را، میخوانَد و میرانَد
این زورق تاریکی، تا روشن دریاها
از گردن من برگیر، این دست کویری را
تا دست درآویزم، در گردن دریاها
پاکی زلالش را، تا آب به یاد آرد
شلاق خشایاری، بر گردهی دریاها
تعبیر شب طوفان، در خواب صدفها نیست
با خواب نهنگ آید، آشفتن دریاها
مرداب پلشتی را، تا خواب بر آشوبم
بر ظلمت خود پوشم، پیراهن دریاها
خواب خوش ساحل را، میکوبم و میروبم
موجم، که نمیخوابد، تا خفتن دریاها
Reviews
There are no reviews yet.