به  سایت انتشارات شب چله خوش آمدید.
نشر شب چله نشر شب چله
ورود / عضویت
ورودایجاد یک حساب کاربری

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟
لیست علاقه مندی ها
3 آیتم ها / ریال1.950.000
منو
نشر شب چله
3 آیتم ها / ریال1.950.000
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
ثبت اثر
پیشنهادات
View cart “تربچه” has been added to your cart.
برای بزرگنمایی کلیک کنید
Homeترجمه رمان عشق زیستن کمال یالچین مترجم: دنیا میرزایی
محصول قبلی
کم و ناگهانی بهاره سلطانی ریال400.000
بازگشت به محصولات
محصول بعدی
برگی چند از دفترِ پاییز کاظم سادات‌اشکوری ریال600.000

عشق زیستن کمال یالچین مترجم: دنیا میرزایی

ریال1.100.000

متن کوتاه محصولات سایت در این بخش قرار میگیرد و تمامی محصولات این وب سایت با استفاده از فروشگاه ساز ووکامرس قرار گرفته است به راحتی میتوانید به دلخواه خود هر چقدر که بخواهید محصول در سایت اضافه کنید

مقایسه
افزودن به علاقه مندی
SKU: رمان نویسنده کمال یالچین مترجم دنیا میرزایی چاپ 1401 Category: ترجمه رمان
اشتراک گذاری
  • Description
  • Reviews (0)
  • Shipping & Delivery
Description

دردی که با شفق شروع شد می‏رفت و می‏آمد. دردها خواب شیرین صبح‏شان را تا دریا برد. به خود می‏پیچید. در داخل خانه‌ این‌طرف و آن‌طرف می‌رفت. به بالکن رفت. هیاهوی پرنده‏ها در دلش پر شد. لبخند زد. دستش را به سمت شکمش برد. در دوردست خروس‏ها آواز می‏خواندند. در مزرعه‏های توتون سگ‌ها تک‌وتوک پارس می‌کردند. به لانه‌ی قمری روی شاخه‏ی انگور پاییزی که از سایه‌بان تا میله‌ی بالکن را فرا گرفته بود نگاه کرد، با جوجه‌اش بیدار شده بودند. با قمری چشم در چشم شد. در دلش گفت: «تو جوجه‌ات را از تخم بیرون آوردی قمری! حالا نوبت من است!» انگشتان باریک بلندش را روی برگ‌های ریحان در بالکن کشید. دلش نیامد حتی یک برگ را هم بکند. انگشت‌هایش را بویید. حس کرد آن بو تا جنین بی‌قراری که زیردستش بود رفت. داخل رفت، باز دردهایی عمیق به سراغش می‌آمد. نخواست کسی را بیدار و جوّ را متهیج کند.

خورشید تازه طلوع کرده بود. رنگ طلایی آن، باز به سبزی زیتونی که در خنکای صبح لبخند می‌زد زیبایی دیگری بخشیده بود. از نظاره‌ی خورشید درخشان صبح که از کودکی بر شاخه‌های زیتون شاهدش بود سرمست می‌شد. قمری سه بار آواز خواند. زبان قمری و پرنده‌ها را می‌فهمید. دوباره به بالکن رفت. در چشم‌های قمری امید را جستجو کرد. امید آن لحظه دایره‌ای سرخ در چشم قمری بود… صدای مختلف پرنده‌هایی که در حیاط میان شاخه‌های زیتون، سرو، انگور، انار، آلو و توت آواز می‌خواندند در اطراف پخش می‌شد. دلش می‌خواست پرنده‌ها مدام پرواز کنند. حتی فکر اینکه پرنده‌ای نپرد او را می‌ترساند. دریا را بدون مرغ دریایی و درخت را بدون پرنده تجسم نمی‌کرد. سفیدیِ مرغان دریایی که در چشمان آبی دریا پر می‌زدند او را برمی‌داشت و به آسمان می‌برد…

روی کاناپه‌ی در بالکن نشست. به همراه پرنده‌ها به‌طرف «کوه کارافاطما» که سبزی کاج و زیتون روی آن را پوشانده بود پر کشید و رفت. درد رهایش نمی‌کرد. جنین‏اش در جای خود نمی‌ماند. با عشق دستش را روی جایی که درد می‌آمد گذاشت. در اعماقی که کسی نمی‌شناخت گرمای جنین‏اش را حس کرد. شعله‌ای در دلش زبانه کشید. موهایش سیخ‏سیخ شد. لبش را گاز گرفت. چشم‌هایش بسته شدند. سرش را به دیوار سفیدکاری شده‌ی پشتش تکیه داد. نسیم در درونش، صفحه‌هایی را که زیسته بود با سرعت ورق زد…

Reviews (0)

Reviews

There are no reviews yet.

Be the first to review “عشق زیستن کمال یالچین مترجم: دنیا میرزایی” لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Shipping & Delivery

Related products

تربچه
مقایسه
بستن

تربچه

ترجمه رمان
ریال550.000
یک صبح پائیزی، در هوایی شدیداً مرطوب، لایه شفافِ قطرات شبنم از تیغه‌های علف و کاشی‌های سقف آویزان بود. برگ‌های درخت چتری آفتابی شروع کرده بودند به زرد شدن؛ زنگ آهنی زنگ‌زده آویخته از شاخه‌ای نیز غرق در ژاله بود. رهبر گروه تولید که کتی لایه‏دار از شانه‌هایش آویزان بود، با نان تخت ذرت در یکدست و تره ‌فرنگی پوست‌ کلفت در دست دیگرش، آهسته ‌آهسته به‌ طرف زنگ راه افتاد. وقتی‌که به زنگ رسید، دستانش خالی بود، اما گونه‌ها پف‌کرده مثل موش صحرایی که آذوقه پائیزی را دوان‌ دوان می‌برد. او یک‌دفعه دسته را به سمت زنگ کشید که محکم دنگ دنگ دنگ زنگ خورد. مردم پیر و جوان به کوچه‌ها سرازیر شدند و در زیر زنگ جمع شدند، با چشمانی ثابت بر رهبر گروه، مانند اجتماع عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی. او به ‌سختی آبِ دهان را قورت داد و دهانِ با ته‌ ریش مدورش را با آستین‏اش پاک کرد. تمام چشم‌ها آن دهان را که باز شد مشاهده کردند – که سیلابی دشنام از آن بیرون ریخت: من خدمت اون آدمای احمق "کمون" که یه روز دو تا سنگ‌ کار و یه روز دیگه دو تا نجار ما رو می‏برن می‏رسم. او به سمت یک جوان بلند قد و چهارشانه چرخید. به او گفت: اوستا، اونا دارن نیروی کار ما رو متلاشی می‏کنن. کمون نقشه داره که دریچه آب‌بند پشت دهکده رو پهن کنه، هر تیمی باید براشون یه سنگ ‌کار و یه کارگر غیر ماهر بفرسته. این موضوع شامل تو هم می‏شه. سنگ‏کار جوان خوش‌قیافه ابروهای سیاه و دندان‌های سفید داشت، تباینی که به او رفتاری قهرمانی می‌بخشید. تکان ملایم سرش دسته‌ای از موهایش که روی پیشانی‌اش افتاده را به پشت برگرداند. درحالیکه با لکنت صحبت می‌کرد، پرسید چه کسی کارگر غیر ماهر است. رهبر گروه دست‌های خود را جمع کرد، انگار که از خودش به خشکی دفاع می‌کرد و چشمانش را مانند گردونه‌های آتش چرخاند. با صدای گوش‌ خراش گفت: یه زن بیشتر سر در میاره، ولی به اونا برای پنبه‌چینی احتیاج داریم و فرستادن یه مرد ضایع کردن نیروی بدنی یه؛ به اطراف نگاه کرد و نگاهش به دیوار افتاد. پسری ده ساله یا کمی بیشتر در گوشه‌ای ایستاده بود. پابرهنه و تا کمر لخت، فقط شورتی بلند، گل‌وگشاد و سبزِ راه‌ راه تنش بود که به لکه‌های خون خشکیده و سبزی علف آغشته بود. شورت تا زانوانش می‌رسید، بالای نرمه ساقه پا با زخم‌های براق.
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

فقط یک کلمه عشق_نوسینده:ویشوندرا سین تومار_مترجم: محمدصادق رئیسی

ترجمه رمان
ریال500.000
متن کوتاه محصولات سایت در این بخش قرار میگیرد و تمامی محصولات این وب سایت با استفاده از فروشگاه ساز ووکامرس قرار گرفته است به راحتی میتوانید به دلخواه خود هر چقدر که بخواهید محصول در سایت اضافه کنید
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

عشق پنهان/ ملّا دِمیرل مترجم: دنیا (معصومه) میرزایی

ترجمه رمان
ریال550.000
وقتی گریه می‌کرد بچه‌ای ‏که هنوز چندماهه بود به او نگاه می‌کرد و اشک‌هایش مثل دانه‌های مروارید از چشم‌هایش جاری
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

بابا سارتر_نویسنده :علی بدر_ترجمه: ستار جلیل زاده – ن. مولانی

ترجمه رمان
ریال700.000
متن کوتاه محصولات سایت در این بخش قرار میگیرد و تمامی محصولات این وب سایت با استفاده از فروشگاه ساز ووکامرس قرار گرفته است به راحتی میتوانید به دلخواه خود هر چقدر که بخواهید محصول در سایت اضافه کنید
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
مقایسه
بستن

مرثیه های سیر – نویسنده: مو یان – مترجم : ناصر کوه گیلانی – ویراستار: فریده قبادی

ترجمه رمان
ریال2.400.000
«گائو یانگ!» آفتاب نیمروز سرسختانه می‌تابد؛ هوای غبارآلود، بوی گندِ سیرِ فاسد شده را، پس از دوره‌ای طولانی به خشکی
افزودن به علاقه مندی
Add to cart
نمایش سریع
post-office

ارسال پستی

به تمام نقاط کشور

help

پشتیبانی 24 ساعته

به غیر از ایام تعطیل رسمی

secure-payment

پرداخت ایمن

از طریق درگاهای بانکی

rocket

سرعت بالا

در انجام کارهای سافارشات

اپلیکیشن انتشارات

app-store-button.png
google-play-button.png
  • درباره انتشارات
    • درباره ما
    • تماس با ما
    • حریم خصوصی
    • کیفیت محصولات
    • ثبت آسان
    • سوالات متداول
  • دسترسی سریع
    • کتاب های عاشقانه
    • کتاب های داستانی
    • کتاب های آموزشی
    • کتاب های رسمی
    • کتاب های تاریخی
    • کتاب های دینی
  • خدمات مشتریان
    • ثبت اثر کتاب
    • مراحل ثبت کتاب
    • هزینه ثبت اثر
    • پیگیری سفارشات
    • تیکت های من
    • ارسال تیکت
  • راهنمای خرید
    • شیوه های پرداخت
    • نحوه ثبت سفارش
    • رویه ارسال سفارش
    • امکان پرداخت در محل
    • تحویل اکسپرس
    • تخفیفات ویژه سایت

تمامی حقوق برای سایت انتشارات محفوظ است - طراحی سایت تیم تی اف نت پلاس

  • منو
  • دسته بندی ها
منوی دسته بندی های خود را در تنظیمات پوسته -> سربرگ -> منو -> منو موبایل (دسته ها) تعیین کنید
  • صفحه اصلی
  • فروشگاه
  • وبلاگ
  • درباره ما
  • تماس با ما
  • لیست علاقه مندی ها
  • ورود / عضویت
سبد خرید
بستن

نشر شب چله_ فروشگاه آنلاین نشر شب چله Dismiss