«من قهرمانی میخواهم که…»
من قهرمانی میخواهم
که بیرق صلح را بردارد
و نترسد
من قهرمانی میخواهم
که گیسوان زیتونی خود را همهجا پهن کند
و بگوید:
برای صلح بمیر
برای صلح شهید شو
من قهرمانی میخواهم
که با بوسه بیاید
و به همه عشق بدهد.
«نه هیچ، نه نگاه»
ما هیچگاه نه هیچ بودیم
نه نگاه
پشت هیچستان هم نبودهایم
ما را بیملاحظه
بیانتظار ما به دنیا آوردند
آنها که ما را به این خاکستان آوردند
رفتند
من به شخصه از آنها ممنونم
اما
ما شبنمی بر چشم جهان کشیدیم
حالا بهشدت روی دست جهان ماندهایم
به شدت دوست داریم
اندکی بیشتر
شکوفهای بر لب شما بگذاریم.
بگویمان چه کنیم
مگر کار دیگری مانده؟
Reviews
There are no reviews yet.