کتاب حاضر تلاشی ست برای دست یافتن به ویژگیهای قابل دستهبندی از یک قرن ترانهسرایی در ایران. ازآنجاکه نمیتوان برای تحلیل و توصیف یک جریان فکری تاریخ دقیق مشخصی را ارائه کرد؛ دورههای تاریخی پیشنهادشده در کتاب نیز تقریبی ست و بر اساس دستهبندیهایی ست که پیشازاین در دیگر جریانهای ادبی صورت گرفته است و بهنوعی سنت دوره بندی تبدیل شده است. در این مجموعه با نگاهی تطبیقی به بررسی شکلهای ترانهسرایی پرداختهام. به این منظور تلاش براین بوده، برای هر دوره مشخصشده ضمن تعریف نوع تفکر حاکم، زمینههای تاریخی آن دوره نیز به همراه تحولات شعری آن دوره ذکر گردد و در مقایسه با آن به بررسی ویژگی ترانهسرایی در دوره موردنظر پرداخته شود. برای رسیدن به این پژوهش طی دو سال از روش کتابخانهای استفاده شده؛ و اگرچه تمام تلاش خود را نمودهام تا دقت بسیار در تدوین و تألیف این مجموعه انجام دهم اما بدون شک این عمل دارای نقصهایی خواهد بود که امیدوارم با نظرات و پیشنهادات و انتقادات سازندهی دوستان و صاحبنظران در چاپهای مجدد این نقصها برطرف شود.
در چیستی ترانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه «حافظ»
لغتنامهی دهخدا، جلد پنج، صفحه 6590، ذیل تعریف ترانه اینگونه آورده است: «جوان خوشصورت و شاهد تروتازه صاحبجمال» طبق گفته دهخدا ترانه از ریشه اوستایی تورنه به معنی فرد تروتازه است. دهخدا در ادامه آورده «دوبیتی که نام دیگرش رباعیست و از اقسام شعراست که دارای چهار مصراع است». در ادامه دهخدا از عنوان «ترانههای خانگی» نام میبرد که آن را اینگونه تعریف میکند «مراد ترانههای عمده و ترانههایی که پادشاه یا امیری تصنیف کرده باشد» (ص 6591) دهخدا همچنین میگوید
«بهاصطلاح اهل نغمه تصنیفی ست که آن سهگوشه داشته باشد، هرکدام به طرزی: یکی بیتی و دیگری مدح و یکی دیگر تلا وتلالا. در موسیقی یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب یعنی تألیف کامل است و آن چهار قسمت قول است و ترانه و فرو داشت.»(ص 6591) او برای تعریف ترانه از مترادفهایی نظیر «سرود»، «نغمه و خوانندگی و سرود»، «نغمه و نوا»، «سرود و اشعار ملی و وطنی» و «نوعی از اجناس سرود» نام میبرد، نیز در ادامه اذعان دارد که «به معنی دهنخوانی و طنز و خوش طبعی نیز هست». (همان ص) دهخدا در لغتنامه خود «ترانهپرداز» را «ترکیبکننده آوازها» معنی کرده است و برای معانی «ترانهساز» و «آهنگساز» اصطلاح «ترانه تراش» را قرار داده است.
در ادبیات کلاسیک از اصطلاح «ترانه» به مناسبات گوناگون استفاده شده است. بهعنوانمثال؛ رودکی میگوید:
هر نسُفته دُری، دُری میسُفت
هر ترانه، ترانهای میگفت
که از بار اول گویا مقصودش همان جوان خوشصورت باشد و از بار دوم همان نغمه یا سرودی که خوانده میشده.
در تاریخ بیهقی آمده است: «خوانی نهادند سخت نیکو به تکلف بسیار و ندیمانش بیامدند و مطربان ترانه زنان»(1) گویا منظور در این شرح همان سرودی بوده که با موسیقی همراه میشده و آن دو را از هم جدا نمیدانستهاند.
طالب آملی نیز در اشارهای میگوید:
لبم به عشق نسنجد ترانه اظهار
ولی ز اشک من این مدعا برون آید
میشود از این بیت طالب اینگونه استنباط کرد که ترانه را بستر مضامین عاشقانه میدانستهاند و در آن به بیان و وصف احوال عاشقان میپرداختهاند.
حافظ نیز ترانه را سرودی دانسته که همراه موسیقی میآمده و برای مدح معشوق استفاده میشده است:
چون به هوای مدحتت زهره شود ترانهساز
حاسدت از سماع آن محرم آه و ناله باد
سوزنی سمرقندی هم در طنزی لطیف ترانه را موسیقی همراه با نغمهای (یا بلعکس) دانسته است که در تعریف پنهان سوزنی عنصر ریتم نیز موردتوجه قرارگرفته است:
خرک ترانه تراش است و من خرانه تراش
خرانههاست که در خر همیکنم انشاء
او ترانه تراش را به معنی ترانهساز و آهنگساز بهکاربرده است. یا امیر خسرو دهلوی که چنین اشاره میکند:
مجنون ز وفا فسانه میگفت
او با دل خود ترانه میگفت
فرهنگ معین ترانه را از ریشه اوستایی تورنه (touruna) دانسته است و آن را همچون دهخدا تعریف نموده. استاد بهار ازنظر لغوی ریشه ترانه را «ترنگ» میداند که بعدها به «ترنگه» و «ترنگ» و «رنگ» و اکنون «ترانه» تغییر شکل داده است. (2)
استاد بهار در سبکشناسی زبان و شعر فارسی، بیان میکند که از مأخذهای فارسی پهلوی مدرکی در باب ترانه به دست نیامده است و هرچه هست از منابع پس از اسلام است. استاد بهار طبق اسناد باقیمانده ترانه را مخصوص عوام تعریف کرده است و بر آن بودهاند که همین شکلهای ساده شعری موجب به وجود آمدن شعر عروضی عرب و بعد شعر عروضی فارسی شده است. ایشان میگویند: «در مأخذ قدیم ادبیات اسلامی فارسی این لغت به شکل مخفف آن «تران» دیده میشود. ترانه در ادبیات فارسی به دوبیتیها و رباعیهای غنایی (لیریک) نام داده شده است و آن را از ماده «تر» به معنی تازه و جوان گرفتهاند. ما تصور میکنیم که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار دوره ساسانی بوده است، چه در عهد ساسانی ما از سرود و چکامه خبر داشتیم، اما از اسم اشعار هشتهجایی که شامل هجو، انتقاد یا عشق بوده و قافیه هم داشته است و به تصانیف عوام امروز شبیه بوده است بیخبریم و چنین گمان داریم که ترانک نام این نوع شعر بوده است و نامیدن رباعی و دوبیتی در عهد اسلام بر این نام حدس ما را کاملاً تأیید میکند… ترانهها مخصوص عبارات عاشقانه و غزل و تصنیف بوده و به طبقات عامه اختصاص داشته و در حضور بزرگان بهندرت از این جنس شعر خوانده میشده است، چه از لوازم این جنس شعر دستافشانی پایکوبیی و رقص و بهاصطلاح امروز «حال کردن» بوده است و محافل بزرگان و مجالس رسمی ایران از راه وقار با این وضع آشنا نبودهاند.»(3)
استاد بهار ترانه را شبیه به تصنیفهای امروزی میدانند و از ویژگیهای مهمی که همچون دیگران بدان اشاره میکنند این ست که نوعی شعر بوده است، پس شعریت داشتن ترانه یکی از فاکتورهاییست که در این شرح میشود به آن اتکاء کرد. بهار در ادامه میآورد که: «شاید قافیه بار اول در این بخش از شعر راه یافته و شاید همین قسم شعر با موسیقی خاص خود به اعراب آموخته شده و پایهی شعرهای سادهی قدیم عربی قرارگرفته است.»(4) البته در اینکه ترانه موجب شکلگیری شعر عرب بوده باشد جای تردید است و نظرات متفاوت، چنانکه یان رپیکا در کتاب تاریخ ادبیات ایران چنین میگوید که:… نویسندگان فارسی دری، شعر دری را از زمان بهرام پنجم یا بهرام گور پادشاه ساسانی میدانند. دانشمندان فارسی و تازی بر آناند که بهرام گور نخستین شعرهای فارسی را سروده
منم آن شیر شله منم آن ببر یله
منم آن بهرام گور منم آن بوجبله
عوفی تذکرهنویس بلندنام پارسی دری مینویسد که مجموعه کامل آثار پادشاه بخارا را دیده و خوانده است. آوردهاند که بهرام هنگام راز و نیاز عاشقانه با همسرش دلارام نخستین شعرها را خوانده است. وی در جوانی در دربار سلطان تازی حیره میزیست و در آنجا با شعر عرب تازی آشنا شد، چندی بعد چنگنواز زیبای یونانی تباری به نام آزاده در دربار او ماندگار و عزیزکرده شد… دولتشاه دانشمند پسینتر پارسی دری (درگذشت 1494) آگاهیهایی دیگر دربارهی آغاز شعر پیش از تازیان به دست میدهد. بنا بر یکی از این مأخذها در زمان خسرو دوم (682-591) هم شعر بوده است…
Reviews
There are no reviews yet.