1
مسافرهای فراموشخانهی ابدی
به حد میر و مرگ
میر و پنج
پنجه در پنجهی آفتاب
خلاف قاعده
شیر یا خط ندارد
بختآزمایی زمینخوردن
بیبار و بنه
به زودی سفر
به دیری سفر
روی آخرین پلکان گرگ باروها میایستند
باورهای بیمرام جاده
که ماه سکهی داغیست وسط آسمان
به یک پول سیاه نمیارزد
که آتش
سیلی محکمیست بر باد
و باد خاکستر هیچ درختی را متوقف نمیکند
به ایستایی دوختن چشم بهدور
اینهمه خودکشی درخت
اینهمه پرندههای مسافر
اینهمه مسافرهای پرنده
زیپ دهان آسمانخراشها را بهموقع نبسته است
که آسانسورها
گیر دادهاند به گیر کردن ساعت شنی
بالا و پایین ندارد دنیا
این رو و آن رو
سکوت محض
فراگیر خفقان
و باد همیشه باد است
در پی کار خودش میرود
ابر خراشها که ژست روشنفکری میگیرند
کار سخت میشود
بهسختی از پلهها میشود بالا رفت
بالا بیاید
از نوک انگشتها
تا سقسیاه جمجمه
مغزدانههای پوسیده
درخت نمیشوند
آسمانخراش
برای پرندهها سر تکان میدهند
به تأسف مضاعف کلمه
دستهایی که در دایرهی روشویی
شناورند
از ماهیهای پولک پران
فشنگهای پوکه پران
پشت میدان جنگ بیخبرند
درختهایی رنده شده
باور شکسته
بارو شکسته
رد باروت زیر بال
رد سیاه سوختگی چشم
رد رودخانه
همه از تنفس میگذرند
به پوچی معادلات
جای کلاغها را
با مرغ دریایی عوض کن
خاصیت کلاغها غرقشدن در اموج است
بیخبر نمیایستند
نمیمانند
برگهایی که به سنگفرش پناهنده میشوند
به درخت برنمیگردند
نامت را میشود قربانی پاییز گذاشت
نامت را میشود
تفنگ آمادهای گذاشت که به شب شلیک میشود
باروت زیر چشمهایت را پاک کن
درست مثل شهابسنگ آرزوهایی
که وسط بیابان
سرش به سنگ میخورد
از این سنگسار
گیاهی جان بدر نمیبرد
و تو مرا دیگر
با یک سرانگشت نمیرقصانی
روی سنگفرشهای ماهی ندیدهی پیادهرو…
2
بیهوده مسیر عوض میکند
ماهی کپور
آب از سرچشمه گلآلود است
طغیان لب به جایی نمیرسد
خدا را نمیبوسد
فقط خواب بوی معجزه دارد
معجزه دارد بوی خواب
خیال فرض زلال
بااینهمه
اگر قرار است باران بیاید
از لایههای صراحت معنا کم نمیکند
آرامش، سهوی اتفاقیست
نابهنگام نبار
بار روی دوش رودخانه زیادت میکند
به مویه نشستن
دلم برای دیدنت نوشانوش تنگ است
به رنگ و رو باختن
زلال شکستن تا دوردست
کبود نشستن نزدیک
کپور ماهی
نزدیک به معجزه
رستگاری آفتاب از
صورت سرخ توست
همین آبی کبود
همین قزلآلای آلود به خال
خال برت ندارد
متروکهی پایین دشت
بهگلنشسته است
شبحی خاموش و بیکلام
صورت میشوید
در آب گلآلود
با رد ستارهای در مشت
از کشالهی آبهای ناروان شاد
تکلف میگیرد به حرف
نارون
عریانی نابلد کلمه
که چقدر اردیجهنم بودی و من
رستگاری شب را
به آفتاب دوختهام
حالا تعبیر خواب ماهیها فرق میکند
شبی گلآلود
ماه اندود
ماترک ماه ترکبردار
به دست استجابت و لکنت حرف
لهجهی بغض را بخاطر بسپار
از کدورت ابر باران میبارد
زلالی را کنار بگذار
آب از سرچشمه گلآلود است
خاکآلود
سنگ رود هزار بار هم بغض کند
ماه آلود مغموم نمیبارد
مگر به خفقان ستارگان بیعبور
مسیرهای منتهی به نماز شکستهی خورشید
به لعبت مسافران هرجایی شب
مغبون
مغموم
از این هزار چالهی نشستن
از این سیاهچالهی بریدن
از امروزی دور
مجال آمدن نیست
تو به هیچچیز نمیآیی
وقتی از شدت پشیمانی
ماه نقرهی داغی بر پیشانینوشت است
همآغوش باران و کاهگل
و من بالادست رودخانه یاغی میشوم
به هر پرندهای که
بوی بوسه به ماهی میدهد
قلابسنگ
کدورت
رودخانههای نابلد..
3
رودخانهای که اهل حاشیه آمدن نیست
تا کجا دوام میآورد
طغیان صدا برش ندارد
سنگ
ماه
پرنده
پرنده اگر پرنده بود
از پوکیاستخوان رنج نمیکشید
آدم روی یک پا نمیایستاد
استوار نبود به فروریختن
من از رنج مداومت صدا بر گوش حرف نمیزنم
از خراش روح
باران یا ابر
به چشمهایت بگو
از بغضهای بیبرگشت برگردند
از بلیطهای یکطرفهی بر دوباخت
به سرحدات تاختوتاز
و موهایت اصرار دارد
جهان را سرپا نگه دارد
و موهایت
خط سپید رود است بر ساحل خزر
و موهایت که عمیق میشود
پشتگوش میاندازم
میتوانی ماهتر از ماه باشی
خطوط صورتم عمیق حادثه باشد
به درههای عمیق عود و لذت
و گربهای که روی کاناپه لم داده است
مرگ نیست
چه مرگت است
سیاهموی به سیاهگوش میرود
وسط برف مرداد
مرداد پیرمردی آلزایمر گرفته است
به بیبخاری موی سپید
این روزها که حافظهام را از دست دادهام
ماه میپوشی
و راه امتداد تاریکخانهایست
که شیطان با سیگار برگ کوبائیش روشن کرده است
بیهوده این شبپرهها به سمت نور میروند
مماشات نکن
کافیست
آدمها را شبیه قبل دوست داشته باشی
گوزنها را شبیه خرس قطبی
که به غار تنهایی خودشان بروند
مرا هم شبیه خوابی
که از سر گندمزار میپرد
اندازهی تمام بیدار خوابیهای مترسک
به کلاغی فکر میکنم
که از شانهام پریده
و در موهایت گم شده است
Reviews
There are no reviews yet.