اشک من خوشه پروین شب ِ تابستان است
اشک تو سورهی قرآن و دلم حیران است
چشم من رود خروشان و فقط در تبوتاب
چشم تو مثل همین قصهی بیپایان است
دست من لرزش بیمهری ایام گرفت
دستتو مرهم درد است و خود درمان است
عشق من قصهی مجنون و گهی فرهاد است
عشق تو سایهی سردی که ز ما پنهان است
دل من پر ز هیاهوی جهانی ویران
دل تو آیه عشق است و غزل جانان است
شوق من دیدن آن روی چو ماهت اما
شوق تو هر شبه در کلبه ما مهمان است
در سر من هوس خواستنی از هوس است
تحفهام هدیه به تو کل همین دیوان است
Reviews
There are no reviews yet.