2
تکرار سبز علف
دلزدهام میکند
و ریشخند خواب
دندانهای مرگ را
بر گلویم نشانه میرود
به واژگونی سخاوت آب
خیره میشوم
و استخوانهای علفزار
کابوس من است
برای نوشتن از تو
قاعدهها و قانونها
سلاح غلاف کردهاند
و من از ترسم
که رد پایت را گم نکنم
بر خواستگاههای پنهان
نامت را بلند هجا میکنم
و از وادیات
چشمبسته گذار
زوزهی باد و عصیان درخت
دنبالم میکند
میدوم و از تو میگویم
میدوم و از تو مینویسم
تا دست زمان به من نرسد
و در قلاب نگاهت
فاتح بر دار مکافات دردهایم
بایستم
پیش از آنکه
خوابنمایان ترا رصد
قهقهههای جنون
دستخط پیروزی من است
۴۱
یقین هضمِ ِچینهدان جهان نشدم
که به تنهایی خویش واصلام
و رونق کلام و نگاهم
تصویر و تصوری
که بر آینهی قدی
عیان نمیشود
کلمات، غمخوارانی
که با هر چه
سنگین،
سبک
میزانام دارند
تا نمود پرواز
بر عریض پنجرهی صبح
کم نیست این آمیختگی روح در بند و
هنجار به سامان ابرها
آنجا که زمین دریاست و
آسمان
کرامت آغوش
از کجا میرسی ای صبح
بیرگهای
از مذاب غلیظ شبی که گذشت
کاش به پیشوازت
جهان
جامهای نو
به تن میکرد.
۷۸
چند هلال ماه
چنگ به ریشهی خوابم بیندازد
تا از این تلاطم مواج
بالایم بکشد
به تو بستگی دارد
تا چند
رخ به رخم میشوی
تا جهانی تازه
پا بگیرد
مدام به پای کالیات نشستهام
این باروری
از نفسی پا میگیرد
که همچنان ناشناس مانده است
تا جستجوگر همیشهی
این امتداد بیپایان باشم
و خطوطی بهموازات هم
همان قاعدهی گنگ
نرسیدن
به انتظار منشین
نقطهای هم
آخر هیچ سطری نگذار
همیشه و بیتکرار میرقصد
انگشتی به بیتفاوتی محض
که پای چشمهایت
میگذارند
Reviews
There are no reviews yet.