راهم ولی امید رسیدن نمانده است
دیگر نفس برای کشیدن نمانده است
باید چشید لذّت ممنوع سیب را
سیبی برای لذّت چیدن نمانده است
گرگی گرسنه در دل یک گلهام ولی
نایی دگر برای دریدن نمانده است
با صبر خویش پشت قفس را شکستهام
اما دریغ بال پریدن نمانده است
بین اذان و نعرهی میخانه فرق نیست
در شهر ما که گوش شنیدن نمانده است
انگورها به پای شغالان نشستهاند
اینجا که آرزوی رسیدن نمانده است
Reviews
There are no reviews yet.