فصلنامه ادبی و هنری شب چله _ چاپ 1395تهران
فقط آزادی قوانین آزادی را می نویسد ..باکونین…
1-علیە دیکتاتوری زبان صالح سوزنی
فعلا خواستگاه تاریخی آنارشیسم و تلاش ماکس شتاینر. ژوزف پرودن و میخاییل باکونین را فاکتور می گیریم…. بااینکه می دانم دوستانی داریم که دوست دارند حتما مسایل ادبی و هنری رااز بستری تاریخی اجتماعی بنگرند.
اما می خواهم جهشی داشته باشم به مسایل ۱۹۷۷ وروز ۱۷ ژانویه .. امبرتو اکو می گوید؛ آن روز رولان بارت به مقام استادی نشانه شناسی در کالژ دوفرانس رسیده بود. اولین درسش راشروع می نمود. مبحثی در روزنامه های معاصر که خیلی به آن پرداختند و بعداز انتشار آن در سوی به شیوه ای دقیق به نام درس ها مشهورشد. این مقاله درسه قسمت عمده آمده است.بخش اول در مورد زبان. بخش دوم در مورد کارکردهای ادبی دررابطه باسلطه های زبانی و بخش سوم در مورد نشانه شناسی ادبی است.
بااینکه هرسه بخش مقاله بارت از اهمیت زیادی برخورداراست. اما آنچه به بحث ما مربوط می شود. تعریف بارت است ازقدرت و ارتباط تنگاتنگیش بازبان… آنروز بارت بی آنکه به فوکو اشاره کند. چون مدتی در کولژ مسئول فوکو بود، تحت تاثیر تعاریف فوکو و بنجامین لی ورف. صحبت آغاز کرد. بارت کفت؛ آنچه قدرت را می سازد قدرت دیالوگ ها نیست. بلکه نحوه صحبت کردن است که درون نظامهای قانونمند که همان زبان است.یخ بسته اند…
و در زبان ما را به خیلی کارها وامی دارند. زبان به دلیل ساختارهای مخصوص خویش ما را به درون ارتباطات از خود بیگانگی ( الیناسیون) فرو می برد…
زبان قدرتی ارتجاعیست که مسلط شده است. ازآن هم بیشتر، زبان نه فقط مرتجح، نه مدرن و نوخواه، بلکه در یک کلام فاشیست است. فاشیست علیه گفتگو نیست. بلکه ناچارت حواهد کرد که بگویی واجبار گفتن را به تو تحمیل می کند…
اکو می گوید؛ این سخنان از بارت بیشترین نقدها را بعد از سال۱۹۷۷ به دنبال داشت. وی می گوید بعداز آن دیگر عجیب نیست اگر بگوییم؛ زبان قدرت است. برای اینکه به اجبار باید از کلیشه های از قبل آماده، حتی کلمات و سطرهای پیشترگفته شده را بگوییم …… و آنقدر ساختار مستحکمی را داراست که به مابندگان خود اجازه خروج از خود را نمی دهد و نمی گذارد از آن آزاد شویم. برای اینکه، بیرون از زبان هیچی وجود ندارد….
چگونه بتوان براساس اشاره ای که بارت به نمایشنامه” دربسته” سارترمی کند خودمان راآزاد کنیم؟ باتقلب کردن از آن، می توانیم به زبان کلک بزنیم…
بارت.این بازی نادرست امارهایی بخش را ادبیات می خواند.یعنی انسان فقط ازراه ادبیات و هنر می تواند علیه قدرتهای متنوع، که فقط از طریق زبان مسلط شده اند بایستد یا قیام کند…
اکو می گوید، ازهمان طریق می توان به طرح مقوله ای دیگردرادبیات بپردازیم، یعنی بازی باکلمه و کلمه بازی
بارت معتقداست ادبیات کاری به گزاره های از قبل ساخته شده ندارد، بلکه به بازی گوینده و نویسنده با خواننده می پردازد. این نویسنده است که واژگان جلب توجه را کشف می کند ـ ادبیات خوب بلد است و می داند که قدرت زبان دوباره پیروز خواهد شد. به همین دلیل از گفته خودش عقب نشینی کرده و حتی علیه اش می ایستد و دوباره مورد پسند قرار خواهد داد…
با زبان چربیهایش تعهدات خودش را تغیر می دهد. نشانه ها را پاک نمی کند بلکه با آنها بازی می کند.
جواب این پرسش که آیا ادبیات به نوعی آزاد کردن سلطه ی زبان است یا نه؟ به نوع و سرشت قدرتها مربوط می شود.
اکو می گوید که ” بارت” هم از جواب این سوال طفره می رود و غیر مستقیم نظرات فوکو را تشریح می کند.برای اینکه مفاهیمی را که فوکو از سلطه و قدرت نشان داده است هنوز هم به باور نزدیک است.
فوکو معتقد است قدرت فقط در سرکوب و منع کردنها.. تبلور نیافته است.بلکه تشویقی است برای بیان و تولید دانش/ اپیستمه/ و همانطور که بارت نیزبه آن اشاره می کند. یکدست و متحد نیست…
نمی خواهم بە تعاریف فوکو از قدرت برگردم، فقط باید بگویم قدرت همان چیزی است که زبان شناسان به طور کلی به آن زبان می گویند و مطمئنم که زبان ظالم و مقتدر است… زیرا به بهانه اینکه، مثلا دراین سطر”من چگونگی می خواهم” بی معنی است، اجازه نمی دهد بگویمش… البته به این دلیل که قاعده ها و قوانین زبان مستقیم و غیر مستقیم ازطرف مردم پسندیده است….
شاید همه برای مقاومت دربرابر سلطه زبان تلاش می کنند.ولی بطورکلی قبولش دارند و نفع خویش رادرآن می بینند که فکرکنند مردم هم قبولش دارند…
اکومی گوید؛ نمی دانم، می توانم بگویم کە زبان نوعی نمایش قدرت است یانه؟ امابا اطمینان می گویم همان چهارچوب اصلی قدرت است. می توانم بگویم که زبان اصلی ترین نظام ساختار نشانه شناسی است. و به گفته نشانه شناسهای روسی نظام نمونه سازی ابتدایی است. در فرهنگ های مختلف… چهار چوبی برای سیستم های دیگر نشانه شناسی که همچون سلطه و دانش/ اپیستمه/ و سیستم نمونه سازیهای بعدی دایر می شود…
هایدگر و نیچه این حکم کانتی را که انسان سرچشمه همه چیزهاست واژگون کردن و انسان را محصور در زبان معرفی کردند… هایدگر براین باور بود که ما محصوردر زبان هستیم و زبان نمی تواند دلالتی بر واقعیت خارج از خود داشته باشد. اگر واقعیت را ردەای خارج از زبان بدانیم، راهی برای شناخت آن نخواهیم داشت… واقعیت جز واژه ای درون زبان نیست، همچون هر مفهوم دیگر توانایی خروج از محدوده زبان راندارد .. آدمی در درون زبان جاری است..
اگر زبان را نمایش قدرت بدانیم و شعر را در تلاشی برای خروج از دایره های زبانی قدرت، تعریف کنیم…مسلما آنارشیزم زبانی / زبان شاعرانه/ بخشی از امکانات موجود است و جزو وظایف اصلی در پروسه پیشروی زبان هنری در طول تاریخ بوده است.
چه کسی می گوید مقابله مکتبهای رمانتیک، علیه کلاسیسم، ناتورالیسم و رئالیسم علیه رمانتیک وسورئالیسم بر علیه همه شان در طول تاریخ… ادامه همان آنارشیزم زبان ـ نشانه نیستد کە در تاریخ هنر… ادامە یا گسستهایش را می بینیم…
نمی خواهم به تعاریف فوکو از قدرت برگردم، فقط باید بگویم قدرت همان چیزی است که زبان شناسان به طور کلی به آن زبان می گویند و مطمئنم که زبان ظالم و مقتدر است… زیرا به بهانه اینکه، مثلا دراین سطر”من چگونگی می خواهم” بی معنی است، اجازه نمی دهد بگویمش… البته به این دلیل که قاعده هاوقوانین زبان مستقیم و غیر مستقیم ازطرف مردم پسندیده است….
شاید همه برای مقاومت دربرابر سلطه زبان تلاش می کنند. ولی بطورکلی قبولش دارند و نفع خویش رادرآن می بینند که فکرکنند مردم هم قبولش دارند…
اکو می گوید؛ نمی دانم، می توانم بگویم کە زبان نوعی نمایش قدرت است یانه؟ اما با اطمینان می گویم همان چهارچوب اصلی قدرت است. می توانم بگویم که زبان اصلی ترین نظام ساختار نشانه شناسی است.و به گفته نشانه شناسهای روسی نظام نمونه سازی ابتدایی است. در فرهنگ های مختلف… چهار چوبی برای سیستم های دیگر نشانه شناسی که همچون سلطه ودانش/ اپیستمه/ و سیستم نمونه سازیهای بعدی دایر می شود…
هایدگر و نیچه این حکم کانتی راکه انسان سرچشمه همه چیزهاست واژگون کردن و انسان رامحصور در زبان معرفی کردند… هایدگر براین باور بود که ما محصور در زبان هستیم و زبان نمی تواند دلالتی بر واقعیت خارج از خود داشته باشد. اگر واقعیت را ردەای خارج از زبان بدانیم، راهی برای شناخت آن نخواهیم داشت… واقعیت جز واژه ای درون زبان نیست، همچون هر مفهوم دیگر توانایی خروج از محدوده زبان راندارد .. آدمی در درون زبان جاری است…
اگر زبان را نمایش قدرت بدانیم و شعر را در تلاشی برای خروج از دایره های زبانی قدرت، تعریف کنیم… مسلما آنارشیزم زبانی / زبان شاعرانه/ بخشی از امکانات موجود است و جزو وظایف اصلی در پروسه پیشروی زبان هنری در طول تاریخ بوده است.
چ کسی می گویدمقابله مکتبهای رمانتیک، علیه کلاسیسم، ناتورالیسم و رئالیسم علیه رمانتیک وسورئالیسم بر علیه همه شان در طول تاریخ ..ادامه همان آنارشیزم زبان ـ نشانه نیستد کە در تاریخ هنر… ادامە یا گسستهایش را می بینیم….
آنارشیسم شاعرانە
هربرت رید از آنارشیستهای مطرح… در کتاب آنارشیسم شاعرانە می نویسد؛ ” انارشیسم و سوریالیسم، قدرتهای فهم و تخیل… و وظیفە و آزادی، از نظر من با هم هماهنگ و در ارتباطند” او تمام انقلانهای جهان را تحت عنوان آنارشیسم شاعرانە برای رسیدن بە یوتوپیا و آرمانهای انسانی ارزیابی می کند و لذت و درک آنارشیسم زندگی را در میان نظم و ترتیب همان زندگی با هم می بیند… این همان پارادوکس آنارشیسم است کە در شعر هم تبلور یافتە است… مثل از غلاف کشیدن شمشیر نیچە، علیەی کل سلطەی زبان فلسفەی در مغرب زمین…. نمی دانم بە هدف زدەام یا نە…؟
” کسی کە می خواهد نیک و بد را بیافریند باید اساسا یک مخرب /ویرانگر/ باشد و تمام ارزشها را ا میان بردارد… بدینسان بالاترین بدیها… جزء بالاترین نیکیهاست اما این نیکی دیگر خلاق است… آنچە در انجام حقایق می شکنند .. بگذار بشکنند… خانەهای زیادی برای ساختن آمادەاست…” جنین گفت زردشت
پیشینەی تاریخی؛ دادا و سوریالیسم…
” زیبا همچون دیدار اتفاقی چرخ خیاطی و چتر … بر روی میز تشریح..” لوترە آمون
آندرە برتون، زمانی، در مصاحبەای با آندرە پارینو، گفت: “سالهای ١٩٣٠ تا ١٩٣١ ما در خشمی عمیق تر از همیشە در ضدیت با هماهنگی با جمع، دست بە شورش زدیم و ارادەای محکم بر ضد جامعە و جمع عمل کردیم… چون واقعا از سیستمهای رهبری این جهان بیزار بودیم…و… مخصوصا از هر آنچە بە نام سنتهای کهن مقدس شدە بودند، مواردی چون؛ خانوادە.. میهن.. آیین… حتی کار و شرف و از آن نوع… در معنای آنزمانی آن، متنفر بودیم… و فکر می کردیم آنها را چون پرچمی بر بلندای!! جیزهای زشت و کثیف افراشتە بودند.. هنوز آنهمە قربانی خدایان جنگ را فراموش نکردە بودیم… مختصر و مفید؛ ما در مرحلەای از تاریخ، همان شیوەای را انتخاب کردیم کە در جهان در حال بی احترامی کردن بود بە تمام ارزشها و همەی ما…”
سرگذشت سوریالیسم – مصاحبه ای با آندرە برتون
این همان شیوەی مقاومت کردن آنارشیستی بود کە “دادا” و سوریالسم علیە سلطەهای زبانی بەراه انداختند… قدرتی کە بعد از جنگ جهانی بر گردەی ادیبان و هنرمندان و علاقمندان سنگینی می کرد… و مطمئنم کە علاقمندان ادبیات جهانی ادامەاش… را می دانند؛ کسانی چون رمبو، آراگون، برتون، آرتور، دوشان، پل آلوار.. و بسیاری دیگر… در همسوویی با این جریانهای ادبی، جگونە و چقدر بە رشد هنر جهانی خدمت کردند… آیا ما اکنون بعد از چند دهەی زمانی، این تلاشها را در ادامەی اقدامات انارشیستی نمی شناسیم؟…
دوبارە مقدمە؛
شعارهای متون علیە دیکتاتوری زبان در ادبیات فارسی؛ به حافظ و مولوی می رسد و شاید پیشتر هم ؛
رستم از این بیت و غزل.. ای شه و سلطان ازل…
مفتعلن.. مفتعلن.. مفتعلن کشت مرا… مولوی
چرخ بر هم زنم ار… جز بە مرادم چرخد…. حافظ
و در کارکرد ، بە “محوی” و “نالی” از ابرکلاسیک کارهای شعر کردی…
در مقالەی ” انارشیسم زبانی در شعر” ١ / کە بخشهای ترجمە شدەاش را در نخست خواندید../ نمونەهای عبور و فراروی از سینتاکس زبان و در هم طنیدن زبانها/هتروگلوسیا/ بە منظور نشان دادن آنارشیسم شاعرانە از این دو شاعر تا… متن شاعران آوانگارد و پسانوین خواه را ذکر کردەام… و تکرارش را در اینجا ضروری نمی دانم… اما شروع پسا نوین خواهی و ایجاد گسست از متون قبلی ..در ادبیات کردی از “شعرسات”ها /شعرلحظەها/ در دهەی هفتاد شکل و ناشکل گرفت شعری سیال و گریز از نحو و چند صدایی.. با کاراکترهای گوناگون/ شاعر – کودک – باوان – خەج – سیامند ..مخاطبین…/ و در غلتیدە در آیرونی و پارودی.. از بە سخرە گرفتن شعر خود شاعر با استفادە از بیتهای کردی/ خەج و سیامند/ تا تداعیهای در- زمانی / فلاش بک و فلاش فورواردها../ از زنانگی باوان / شخصیتی تاریخی و آنیمایی در کل زمان/ و در پرفورمنسی بە همراه موسیقی تا ان زمان بی سابقە… کە بسیار توجە برانگیخت و بسیاری از منتقدین کرد لە و علیەاش نوشتند … ستودند و فحش دادند…/ موفقی و میراحمدی جوان و … از خوانشگران موافق آن سالها.. بودند… / و ادامەاش… بە خیر آمد و اکنونش را در شعر متفاوت، نسل چهارم… شعر دیوانە… پسانوین خواهی… در ادبیات کردی شاهدیم…
٢ – فراسپید در ادبیات فارسی
صالح سوزنی
کلمات کلیدی یا ایتمهای فراسپید؛
تقطیع نقطەای… جریان سیال ذهن… تداعیها… نگاە کروی… بازی و کارکردهای زبانی… سرسامی نشانەها در جهت لغزش دال بردال و پراکندگی معنا… آیرونی و پارودی… علیە دیکتاتوری متن.. و ابر روایتها… در پرفورمنسهای دیداری – آوایی و…
تقطیع نقطەای؛
/ Loues Ferdinand CILINE/ سلین، در رمان مرگ قسطی شاید نخستین بار بخشهایی از رمانش را با سەنقطە نوشت… و تنها توضیحی کە می دهد ین است کە ” من همانطور می نویسم کە حس می کنم”
“این بدبخت ها… چیزی که کم دارند سرگرمی است نه سلامتی… چیزی که ازت توقع دارند… کاری کنی که دلشان باز بشود… تعجب کنند… دنبال مرض های تازه باب شده اند!… می خواهند که پدر خودت را در بیاری… شور و علاقه نشان بدهی ….. دیپلم و لیسانس را برای همین گرفته ای دیگر… هه! بشر یعنی این… یعنی در همان حالی که دارد مرگ خودش را تدارک می بیند خودش را با مرگ سرگرم کند.”
شاید سلین سەنقطەها را فقط بە منظور “در ادامە..” در نظر داشت… اما؛ ١
تلاش شاعران بڕای تغیر قواعد بازی در نمود و وانمود نشانەهاااا…و از جملە چینش نقطەها در هر شکل کاری ستودنیست…
دقیقا قصد من تغییر قواعد بازی و در مرحلە نخست گسست فرمیک از بازی با تقطیعها دیگراست / پلکانی، چپ و وسط نویسی، سلاچ / و حتی “خواندیدنیها” /
همچنین چینش و کم و زیاد کردن نقطەها مانند ” سراب می..نوسم..”/ شکل ظاهری و معنایی متن را دگر گونە کرده و دیکتاتوری زبان قبل از خود را زیر سئوال می برد
در مرحله دوم؛ قصد؛ توجه نشانه شناسی به هر نوع فنومن… تا سرگشتگی آنها و حتا گسستها است… این ضروریست… فراموش نکنیم کە نقطەها همچون تمامی پدیدارها، بخشی از نشانە در سیستم نشانەشناسی است و همچون تمام دال هااااا…. در نشانە شناسی می تواند نقش بازی کند.. ایجاد گسست از پس و پیش واژگان تا دوری از قطعیتهاااا… سیالیت و حتا تاثیر فراوان بر تاویل پذیرها… را بە عهده گیرد و موسیقی درونی آنها را در گامهای مختلف تغیر دهد؛
مشخص است “ارو…تیک.. تیک ..تاک” با “اروتیک تیکتاک” زمین تا آسمانش فرق است و “او…ش..توش” “اوش توش… یا “م.ن.م” با منم و ” … را.. بنوشم در…ت” با “درت” و نمونهای زیادی در تقطیعهای نقطەای نە فقط در خدمت بسط مدلول بلکە بە عدم تعین آن هم کمک می کند…
نقطەها.. گاهی برای فرار از (سان…)، گاهی برای نشان دادن باران و گاهی برای ساخت نشانەای نو… جنانچە ذکە شد بخشی از نشانە ها هستند… و فرمهای متنوع تری را بە نمایس می گذارند و.. و…و……..
.
..
…
….
…..
……
…….
……..
………
………..
…………..
………………
…………………….
……..🐠🐠🐠🐠🐠……….
” من مورمورمورشدن را به حساب کمی مار می گذارد و اندکی پیچ …موی دماغ کشیدن شبیه جیب خالی است کنار … بلوغ پسری که سبیل را اعضای اصلی تن می داند…جاده مار دارد… ” 383 فرزاد میراحمدی
” هر همی .. تنی است با “جامه نه جامعه ای بستە” که باز می کنی.. م.ن.ی مرد می سود.. کە سود را غنیمتی بە شهر سهربانیم فراخواندند… و بردندم.. اطلاعات… بیشتر .. می ترکد در این هجووم… دامنت نە.. دامنەهای سیاست.. سیال است.. نیست..” صالح سوزنی
” قراط … سقراط … انگشت های اشاره ی گنده ای دارند .. قسم به روح بیمار ..حرف در دهان مدعی نشاندن .. کار یونانی هاست …شاعر .. حرف بیرون می کشد از زبان .. یک جفت بال مرده می چسباند لای درز … مثلا آزاد …” کیوان اصلاح پذیر
تداعی ها و جریان سیال ذهن stream of consciousness
شاید لازم باشد ابتدا از ناخود آگاه فروید بگویم و اینکە شخص میتواند با تمرکز و تمرین بە بخشی از آن دست یابد… و یا با جهشی سیال بە بخش درونی زبان “لانگ” در برابر بخش ساختارمند شدەی “پارول” از دیدگاه زبان شناسانەی “سوسور بپردازیم.. یا مستقیما با متون سیال “پروست” و “ولف ” یا “جویس” در ادبیات روبرو شویم…. آنان با استفاده از منولوگها و سینولوگها.. ناخودآگاه سیالشان را هر چە بود.. از سافی زمان گذشتە/ با فلاشبک ها/ و تخیل در آینده/ فلاش فوروارد/ رد کردە و بە متن زمان – زبان حال می ریختند… شاید بهترین نمونە “اولیسیس “جویس باشد کە قرنی را / زمان نوشتاری/ در زمان دوروز/ زمان معمولی/ آورد و برد .. کرد و افسانەی ابر سبک رئالیسم هنری را متلاشی ساخت… یا باز هم سخن کوتاه کردە و سوریالیسمها را مد نظر قرار داد کە با اتومات نوشتنهایشان جریان ناخودآگاه را چون سیلابی بە سیلان متن افزودند ….
“آندرە برتون ١٩٢٤ در مانیفست سوریالیست نوشت کە” ذهن مدام در حالت خلق اثارهنری باید از دام منطق و استدلال و ارادە بگریزد نە اینکە این قدرتها بە مانعی دربرابر چالاکی و سیالیت ذهن و تحلیلهایش تبدیل شوند”
سوریالیستها هیچ مرز مشخصی را بە رسمیت نمی شناختند بە همین دلیل سنتها و موانعش را نیز قبول نداشتند …آنها بە فراواقعیتها معتقد بودند تا بتوانند بە زبانی انتزاعی /تو بخوان آبستراکت و علیە دیکتاتوری زبان مسلط/ دست یابند و برای رسیدن بە این فرازبان، عمدا یا بە شیوەای طبیعی ناخودآگاه خود را تهییج میکردند.. و زیر تاثیرهیپنوتیزم و حال و هوای” در خواب و بیداری” آثارشان را می نوشتند….”
” سیلاب ذهن در واقع پرواز تداعیهای /پاولفی ، فرویدی . درون زبانی/ ذهنی است .. یعنی خود خود آگاه و ناخودآگاه، در زمان حال ، آینده و گذشتە، رویدادها و خاطرەها .. احساسهای در هم تنیدە…
بە همین دلیل یافتن ارتباط و ساختارها در آن دشوار است… البتە کسی کە ذهنش بە این نوع بازی عادت کرده فکر می کند زبان و زمان در همان جایگاه خویشند .. اما همە چیز درهم برهم مینماید… ” ٢
آنچە را بندە بە جریان سیال و تداعیها اضافە کردەام ؛ استفاده از سریدن حروف یا بخشی از واژە بە واژەی بعدی است؛ یعنی ” جان” در ترکیب زیر” کس م.. جان م… همەکە سم..” هم با کسم جان خواندە می سود و هم با جانم همە کەسم…
یا “طر..” در وسط این ترکیب ” یا این با صدای مع طر..ا… بە جان هر چە با قبا.. سقا.. نمی سود… سبی بمان.. و خوس.. نما..”
هم در این “صدای معطر” سیال است و هم در “طو را بە جان هر چە با قبا” لغزیده است…. و بە همین ترتیب نقش “آید” در این متن؛ نکن.. دردمان می آیدا درخت و حنجرە و شل…
این نوع تداعی و سیلان هم می تواند “درزبانی”باشد و وبخشی از “زبانییت متن… چون ارجاعات بە خود متن بر می گردد…. و هم در ضدیت با متن قبلی و سیستم سینتاکس زبان اتفاق افتادە است….. در ضمن ناخود آگاه متن ترکیبی است از سیلان ناخودآگاه ذهن با سریدن از واژەای بە واژەی دیگر بر اساس موسیقی و حتا شکل ظاهری واژەی پەس و پیش….
میدان دادن بە جریان سیال ذهن است، علیە دیکتاوری متن مسلط ریالیستها و رمانتیکها… و …
و تداعیها در حالتهای فورمیک، معنایی ، دلالتی هماهنگ یا متضاد، ایماژیک، احساسی و مرکب یا ترکیبی از همە آنها در نمود
این ضدیت نقش مهمی را ایفا می کنند؛
“شمعها را ولش ش ش…. نات بوکم در قطار.. S.6 م را خورد… فرود..گاە.. مسخرە…”مەم.ن” کە می خوانی..حساب حسش سحی ندارد.. و ای شان.. با ذولیمینینشان… احمق … ختن.. را آمو.. نە کاهو… در آهو نافش.. نافت را چە بە نون.. فر و د د ر فر فر ە.. فرش ندە لطفا.. بیفشان کە فقیه… بشکند.. حوزە زوربا… بە کمال ی کە تب است… روز شاە خفقان… ریزد بە کام اووووووووە.. نکن.. دردمان می آیدا درخت و حنجرە و شل… ساختار سلوکولییشان خر .. نە ..بیل.. زدن شاید بە بازو در هوا.. پیما شود.. لیکن از نابخردان لبتان.. نە.. لب تاب را هرگز م.خر” سوزنی ادامەدارد
—————————————————-
١ – صاحب قلم در مجموعەی “شعرسات” ١٣٧٦ از تقطیع های نقطەای… / سلاچ/ و فلشها… باهم استفادە کردە.. در ” اوهام عشق…./ وەهمەکانی ئەشق/ تقطیع کامل نقطەای… و در ” بە عینجە و فینجە…” آنرا درکنار تقطیع های دیگر … بەکار بردە و در اشعار فراسپیدی در خدمت دوستان دیگر ، کسانی چون تورج بهادری، فرزاد میراحمدی، کیوان اصلاح پذیر و…ادامە دادەام..
٢- ترجمەی بخشی از مقالەی مراد اعظمی بە نام
” متن ناخودآگاه را با بوتیقای خودآگاه نخوانیم – خوانشی بر شعر “عینجە و فینجە… صالح سوزنی