فصلنامه ادبی و هنری شب چله

هایکو مسیح طالبیان فصلنامه شب چله شماره2 چاپ1396

هایکو، یک درنگ کوتاه ، و اشراق به حوزه های بیشماردر هستی است.

 

این درنگ شاید گشودن روزنی باشد به نوعی ادراک و دریافت از واقعیات، لحظه های صمیمی ،و یا درنگ در لحظهء هایکو در حالیکه ذهن خود را به چشم انداز های نو و تازه باز می کنیم .چشم اندازی که ما را به اسرار هستی می رساند و همزمان به یک بصیرت ظریف در زندگی عناصر این عالَم می رسیم، بو ها ، صداها ، جنبش و سکون حیات و حتی خودِ درونِ خودمان. به عبارت دیگر هایکو یک راه و اسلوب است برای طغیان لحظه ها در ذهن است.

این لحظه های ناب هستند که ذهن ما را به خود جلب می کند؟ و یا ذهنِ ما است که آمادهء شکار این لحظه ها است ؟ پاسخ روشن نیست ، شاید هم این باشد و هم آن ، ولی مهمتر از آن و آنچه برای هایکو مهم است این حقیقت است: ( که تا چو بلبلِ بی دِل کنم علاجِ دماغ ) ، علاجِ تنهایی ، تنهاییِ ابدی و ازلی عالَم و هم تنهاییِ انسان ، که این تنها تو نیستی که تنهایی!

 

هایکو از یک طرف این حقیقت را به خاطر ما می آورد که همهء ابنای بشر و همهء عناصر این عالَم آوارگانی در زمان و مکان بیش نیستند و از طرف دیگر به ما گوشزد می کند که آیا چشم ها و گوش هایمان حقیقتا باز است؟ آیا دل هایمان به پدیده ها گشوده است؟ که اگر این چنین باشیم در آنصورت هایکو در همه جا با ما است تا به ما نشان دهد که ما واقعا” زنده ایم و پرده از اسرار زندگی بر ما بگشاید و در کمتر از لحظه ای ما را از عرشِ خیال به خاکِ حقیقت آورد جایی که ما متعلق به همانجا هستیم.

 

در کلبه ام

موش ها و شبتاب ها

همه با هم

 

( کوبایاشی ایسا)

 

این درنگِ هایکو گاهی ما را به” این چنینی” هستی واقف می کند. مثل پاییزکه قدم های زمان را برای این زنبورها آهسته می کند:

 

این زنبور

چه بی رضا از تَهِ گُل

بیرون می آید

 

( باشو)

 

خودتان را رها کنید تا در گردابِ لحظهء هایکو غرق شوید، این تنها راه است که انگار این ما هستیم که از درون گل داریم بیرون می آییم. هایکو یک مشاهدهء بی حس و عاطفهء علمی نیست بلکه لحظه ای است که آشکارا انسان را با تجربه ای سرشار از حس به کشف دوبارهء عالمی که همه در آن سهیم هستیم وادار می کند.

دربارهء این زنبور که تِلوتِلوخوران بر زمستان وجودِ خویش سرگردان است چه می گویید؟ آیا او از همدلی ما با او خرسند نمی شود؟

 

زنبور زمستانی

تِلوتِلو پِیِ جایی است

برای مُردن

 

(موراکامی کیجو)

 

این درنگ هایکو گاهی برای آن است که واقعیات را بر لب هایمان نجوا کنیم ، پند ماتسو باشو راخاطرتان هست که می گفت “شعرتان را هزار بار روی لب هایتان برای خودتان بخوانید “.

 

پنج، چهار، سه

دو ، یک ، هیچ …

درختِ برهنه

 

( تاکازاوا آکیکو)

 

همهء هایکوها شاید در آن لحظه ای که می خوانیم برای ما دلپذیر نباشند بلکه در آینده و روز های بعد موقعی که همهء گیرنده ها و فرستنده های حسی ما کاملا به هوش و آماده هستند اگر آن را دوباره بخوانیم در جان ما زنده می شوند و شکل می گیرند.

هایکو ما را تحت تاثیر قرار می دهد و ما را به حرکت وامیدارد ، چراکه ما پا به پای حرکت و لحظه به لحظهء آن جاری می شویم.

 

پوسته ای نان

می جهد میان گنجشگ ها

دورِ حَیاط

 

(دینا فِرانین)

 

این طبیعت هایکو است ، ما با هایکو وَرجه وورجه می کنیم، با هایکو می خزیم، اوج می گیریم و با آن بر زمین فرو می افتیم و هنوز با هایکو هستیم.

 

هایکو روح را بیدار می کند ، چشم را باز می کند.

 

فرانسوی ها مَثلی دارند که می گوید: ما نمی توانیم بهشت را بشناسیم اگر خاک را نشناخته باشیم.

در آن هایکوی زنبور، انگار که او دارد چرخ دنیا را آهسته پیش چشم ها میراند تا آن را آنچنانکه هست در یک حالت نو و در نور تازه ای ببینیم. تابستان پر رنگ او گذشته است و وارد پاییز زندگیش شده است.او از ما دعوت کرده است که تجربهء دیگری از زندگی را خود تمرین کنیم که کاملا واقعی است و واقعی باقی خواهد ماند. همهء طبیعت و همهء طبیعت بشری در لحطهء هایکو جان دوباره می گیرد و زنده می شود.

تمرکز میکروسکوپی هایکو بر پدیده ها نظم درونی و زیبایی هستی را مکرر برای ما آشکار می کند که چگونه همه چیز در هستی می آیند که زندگی کنند حتی پوسته ای نان.

میکروبیولوژیست ها وقتی ذرات حیات را زیر ذره بین قرار می دهند الگوهای بسیاری از زیبایی حیات و انواع را در آن ذره مشاهده می کنند. به همین روال هایکو نویس سِمج با پشت کار وارد تجربه ای ادراکی می شود که در آن زندگی و هستی را در شمایل پالایش یافتهء آن چه در مناظر کلوزآپ و چه در چشم اندازهای پانورامیک مشاهده می کند.

یک هایکوی خوب هیچگاه ما را از خوانش دوباره و چند بارهء آن خسته نمی کند، هایکوی خوب عصارهء هر چیزی حقیقی و واقعی در نبضِ زندگی است، همانطوریکه بی تردید به دیدن آن نایل می شوید انگار که اکسیر اشراق بر شما نازل شده است و تجربه ای است که روح شما را بیدار می کند.

 

بیدار شدم

آنگاه که آبِ یخزده

کوزه را شکست

 

( باشو )

 

این هایکوی باشو را می توان اینچنین که نوشته شده آنرا خواند که گویی صدای شکستن کوزه کسی را از خواب بیدار کرده است اما آیا خوانش عمیقتری در این هایکو نیست؟ که صدای شکستن کوزه کسی را از خواب ” هشیاری کسل کنندهء ” هر روزهء ما انسان ها بیدار کرده باشد؟ و یا صدایی است که ما را از “خوابگردی” های معمول در این زندگی بیدار می کند و به وادی نوعی هشیاری می رساند؟

آری ، هایکو زندگی است. غم ها شادی ها ،همهء این ها هایکو است. اما همهء آنچه غم انگیز است ، و همهء آنچه دلپذیر، باید آنها را در مِه ببینیم، چرا که همهء اینها گذرا هستند. مثلِ هیاکوچی که تنها گاوش را می فروشد.

 

گاوی که فروختم
دِه را ترک می کند،
از میان مِه

 

درست است، گِکیو فقط در این لحظه فهمید که چکاوک همیشه یکجور می خواند، ما چرا نمی فهمیم که روزگار همیشه یکجور می چرخد؟

 

چکاوک می خواند،
شبانگاه با همان صدا
که در صبح

 

هایکو روحبخشِ زندگی درونی ما انسان ها است، و همیشه همقدم و همنوا با پدیده های طبیعی و معمولی در اطراف ما خودش را به ما نشان می دهد.

آخرین درنگ ، مکث و ایستگاهِ ما بعنوان انسان مرگ است، برای نویسندهء هایکو، مرگ پدیده ای کاملا طبیعی است و اصولا این پدیده چیزی جدای اززندگی نیست.

 

طوقی از استخوان،

وقتی مورچه ها دست کشیدند

از خوردنِ مار

 

(مارگارت مانسون)

 

طوق و یا گردنبند واژهء قشنگی است در این هایکو ، اما یک واژهء ابداعی و شاعرانه نیست بلکه چیزی است که واقعا” در آن چشم انداز دیده شده است .ماری مرده است و مورچگان همه بر او جمع شدند و خوردند و وقتی به استخوان رسیدند دست کشیدند و رفتند، فقط طوقی از استخوان مانده.

اغلب هایکو نویسان تا لحظهء پایانی عمرشان، آن دم که آخرین نفس بند می آید دست از نوشتن هایکو بر نمیدارند.آخرین هایکو که در لحظهء احتضار شاعر نوشته می شود به آن هایکوی مرگ و یا هایکوی احتضار می گویند.

برای هایکونویس، مرگ هم یک پدیدهء طبیعی بشمار می رود و چیزی جدای از زندگی نیست.

انسان اصولا در خوف همه چیز است حتی ترس از مرگ .هر چیزی در این عالم، اینجا و همین حالا دارای ارج و شکوهِ عالَم هستی است. “اف اسکات فیتزجرالد ” می گوید:

” زندگی را اگر فقط از یک دریچه ببینید بیشتر بر شما معلوم می شود “.این نظر فیتزجرالد مورد انکار هایکو نویسان نیست حتی آنها که همهء عمر در این راه نوشته و می نویسند.

اما انواع مختلف مرگ در این عالَم وجود دارد که مرگِ یک زبان ، و مرگِ یک فرهنگ هم از انواع آن است، به این هایکو از وینونا بیکر( Winona Baker ) توجه کنید ، البته ترجمهء این هایکو به زبان فارسی کمی برای سطر سوم مشکل است چون این تصویر برای فارسی نویسان از لحاظ فرهنگی غریب است و مربوط به فرهنگ قدیم سرخپوستان است:

 

دانه های برف

نشسته برچشم عقاب،

ستونِ افتادهء ایل

 

(Totem pole ) توتِم پُل و یا ستون “توتِم ” ستونی است از چوب یا سنگ که بر آن اسطوره ها و نماد بزرگان قبیله را حک می کردند و در جلوی خانه آنرا بر می افراشتند تا نگاهبان آنهایی باشد که در آن محل زندگی می کردند. اگر به مالزی رفته باشید و در محله های آنجا قدم زده باشید این ستون ها را مقابل خانه هایشان می بینید.

مرگ چهره های مختلفی دارد همانطوریکه زندگی در شمایل مختلف خودش را نشان می دهد. به این هایکو از جان ویلس  “John Wills”توجه کنید:

 

تپه ها

ابرها را رها کردند،

یکی یکی

 

“رها کردن” فعل بجایی است در این هایکو .هایکو نویس از طریق بصیرت و الهامی که در لحظهء هایکو بر او نازل می شود همهء این واژه ها را بعنوان هدیه از منبع لایزال تجربه بشری دریافت می کند.درطی یک روز معمولی و برای کسانی که در طریق هایکو قلم می زنند فکر می کنید چند از این هدیه ها دستگیرشان می شود، شاید هزاران واژه . دوگن ( Dogen  )می گوید که: وقتی “خویشِ فضول” شاعر پا پس می کشد هزاران چیز دیگر در ذهن او جاری می شود.

این یک هایگا است اثر ناکاهارا نانتِنبو ( Nakahara Nantenbo Japanese 1839-1925 )، که در قرن نوزدهم و دهه های نخست قرن بیستم استاد ذن بود.
ناکاهارا نانتِنبو ( Nakahara Nantenbo, 1839-1925 )، خطاب به شاگردانش این هایکو را در دههء نخست قرن بیستم نوشت:

 

اگر این ماه میخواهی
بیا ، به تو خواهَمش داد
سعی کن بگیری

 

منظورش چیست؟ این نصیحت است که از قدیم الایام هم استادانِ شعر و هم استادان هنر در ژاپن به شاگردانشان می گفتند.
هنر چیزی نیست که به کسی آموزش دهند و به او بدهند، چیزی است که با سعی و تلاش هنرجو به دست هنرجو می رسد.

می گوید، می خواهی (ماه ) از آنِ تو باشد؟ خُب… بیا، مالِ تو… اگر می توانی، که می توانی… سعی کن بیگیریش!

اما این سعی را راهب ( نان این ) خیلی واضح توضیح داده:

نان- این ( Nan-In ) استاد ذن و آیین چای در ژاپن ( 1868- 1912 ) روزی در مراسم آموزش ذن، طلبه ها را به کلبهء چای دعوت کرد و ضمن اجرای آیین عرفانی چای آنقدر در فنجان سُفالیِ هر طلبه چای ریخت تا فنجان ها سرریز شدند و نعلبکی های زیر فنجان ها پر از چای معطر شد. به پر کردن فنجان ها ادامه داد تا چای باز هم از نعلبکی ها سرریز شد و بر زمین می ریخت. سپس رو به آنها کرد و گفت: فنجان هایتان پُر است! قطره ای نمی توان به آن اضافه کرد!
فنجانی را به دست گرفت و ادامه داد: ذهن تک تکِ شما مثل این فنجان پُر است از اعتقادات و تفکراتی که پیش از این که به این معبد مشرف شوید با خود آورده اید، من اینک چگونه می توانم ذن را به شما نشان دهم ؟ فقط یک راه دارد، راهش این است که فنجان های ذهن تان را خالی کنید!

در حوزهء هایکو هم همینگونه است، راز و رمزی که می گویند در هایکونویسی هست، جز همین که این دو استاد می گویند، چیز دیگری نیست، وقتی و فقط وقتی که هر کدام از ما توانستیم روح و ساختارِ فقط یک هایکو را بفهمیم، آن وقت می توانیم واردِ این حوزه از شعر شویم.

در طریق هایکو خویشِ شاعر روز به روز از فضولی خود میکاهد و صحنه را خالی می کند و لحظه های هایکو ذهن ما را با  “این چنینی” خودشان سیل باران می کنند پیش از اینکه داوری های شاعر فرصتی برای بروز و نمود داشته باشد که در این لحظه ها ، آنطور که هستند دخالت کند.

 

طریق و مسلکِ هایکو چیست؟

 

وِی – وو – وِی  ( Wei Wu Wei  ) حکیم ،فیلسوف و نویسندهء قرن بیستم در حوزهء تائوئیزم می گوید که هیچ ( طریق ) و راهی برای اشراق نیست، هیچ راهی به ساتوری نیست، نمی توان به آن رسید. یعنی که به هیچوجه نمی شود (واقعیت) را به چنگ آورد.

“این ( واقعیت ) است که ما را به چنگ خود می اندازد.”

عجب ! پس پاسخ پرسشی که در ابتدای این متن آمد در این حقیقت نهفته است، که این لحظه های ناب هستند که ذهن ما را به خود جلب می کند؟

حالا رخصت اینکه واقعیت ما را به چنگ خود در آورد و به تبع آن انباشته های ذهن فضول ما را از ذهن ما دور کند فقط با تمرین هایکو میسر است.

 

گوش سپرده ام

به صدای پای سوسک

برفِ سحرگاهان

 

(مایکل مک کلینتوک )

 

کوک شدن با آهنگ پدیده ها و یا هماهنگ شدن با جریان پدیده ها بدون اینکه سعی و تلاش علیحده ای برای آن صرف شود یکی از نتایج ناگزیرخواندن و نوشتن هایکو است. این خصیصه و این توانایی شاعران هایکو زمینهء پایدار و مستحکمی می شود برای آنها که به سادگی و با سرعت به حوزهء اشراق در پدیده ها نایل شوند.

 

دام هشت پا،

رویایی که محو می شود

زیر ماهِ تابستان

 

( باشو )

 

یک نَفَسِ ناگهانی برای رهایی:

 

هرهایکوی موفق نَفَسی برای آزادی و رهایی است .هایکویی که هایکونویس می نویسد ممکن است دوباره به ویرایش آن بپردازد ، ترتیب سطر ها را تغییر دهد ، واژه ها را تغییر دهد و ریتم و آهنگ خوانش آن را تصحیح کند، همهء اینها روبانی است که بر هدیهء هایکو می بندند اما چنانچه هایکونویس با تجربه و خبره ای باشید و کاملا با لحظهء هایکو اُخت شده باشید همان دستنویس اولیه  یک هایکوی موفق خواهد بود.

 

به قول باشو ” هایکو باید آنچنان بر لب های شاعر نقش ببندد که گویی دارکوبی است که همینطور بی هیچ دلواپسی به  تنهء درخت می کوید و یا مثلِ یک سامورایی است که شمشیر به دست، خیز بر میدارد سمت دشمن”.

این ناگهانی و یکبارگی نزول هایکو در واقع حاصل اشراق ناگهانی به چیستی پدیده ها است که جایی برای تفکر باقی نمی گذارد ، یعنی پیش از اینکه عقل فرصت حضور یابد ذهن کار خودش را در هایکو کرده است.

خانم چیونی در این هایکو زنده بودن و جنب و جوشِ آنچه را در آبِ دریا در دستش گرفته بود را اینجا و در این متن به ما نشان می دهد:

 

هرچه بر می دارم

می جُنبد و زنده است

در کِشَندِ آب

 

آیا در حالت جزر و مدِ آب و یا موقعی که موج دریا به سمت دریا بر می گردد، حال و روزِ یک مشت ماسه را در مشت هایتان تجربه کرده اید؟ انگار که ماسه ها در کفِ دست شما می جنبند و مایل اند که به سمت دریا بروند. این خانم این مِیلِ سنگریزه ها را در دست اش حس کرده است.

هایکو در مورد خلقت است و هر آنچه در این دنیا خلق شده و محدود به کوه ها و رود ها و گُل ها نیست.

 

می خوابم، بیدار می شوم

دراین بسترِ پَهن، دریغ از کِسی

که با او قسمت کنم

 

نمود های خلقت هم حضور دارند و هم غایب اند:

 

به تماشای ماه

بی بچه ای

بر زانوی من

 

( اونیتسورا)

 

بید افتاد

مرغان ماهی خوار

دیگر نمی آیند

 

( شیکی )

 

خلقت می تواند یک دیدار و یا یک وداع باشد:

 

با مترسک

همین حالا آشنا شدم

حال هم جدا می شویم

 

( ایزِن )

 

هایکو می تواند یک موسیقی باشد قدیمی تر از زمان.

 

پشت قله ها

شب محو می شود،

نعرهء آهو

 

( کیوکوسی)

 

می تواند هایکو یک خشم باشد:

 

توفان پاییزی،

عقاب را کَله پا کرد

لب صخره

 

(ریوتا)

 

هایکو می تواند نرم و لطیف باشد:

 

بی صدا

باران شامگاه آرام ،

مِه میان علفزار

 

( بوسون)

 

هایکو می تواند کُنشی منزه و مقدس باشد:

 

دست روی دست

غوک …

دعا می خواند

 

( سوکان)

 

گاهی هایکو “خالی و تُهی” است و  هم پُر و پیمان است:

 

صبح مِه آلود…

آواره بر موج بلند

زورقی خالی

 

(O Mabson Southard)

 

هایکو را هر کجا می توان پیدایش کرد، فقط باید ببینیم میرسی الیاد چه گفته است؟  الیاد ( 1907-1986 ) محقق و پژوهشگر در حوزهء ادیان است که اصلا” در رومانی به دنیا آمد و در آمریکا بدرود حیات گفت.

او در کتاب خودش بنام “ذن در هنر ژاپن “می گوید: هاسومی متوجه شد که هنر راهی است به مطلق ها .آیین چای و دیگر انواع هنر مثل شعر ، نقاشی ، خوشنویسی ، مجسمه سازی و گل آرایی ( ایکِبانا) یک فن و شگرد روحانی – معنوی را تشکیل می دهد که مقصود همهء آنها رسیدن به تجربهء نیروانا در زندگی روزمره است .نیروانا یک حالت ایده آلِ هارمونی و رهایی است که نصیب انسان می شود وقتی باطبیعت همنوا می شود.بعبارت دیگر نیروانا رهایی از جهل و نادانی و روی برگرداندن از هر چه رنگ تعلق دارد ، شاید این بیت حافظ نمود نیروانا باشد.

 

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

 

بله ، هایکو بخشی از زندگی روزمره است ، در کوچه و بازار هیچ چیزی جز یک دفتر یادداشت و یک مداد در دست های یک نویسندهء هایکو او را از دیگران متمایز نمی کند.

او که نویسندهء هایکو است در آن صبح مفروض شاید دچار یک تجربهء نیروانا شده است و یا دارد وارد آن لحظهء دلنشین می شود اما ظاهر او با دیگران فرقی ندارد ، آرام کار خودش را می کند.

مردِ راه هایکو بارها و بارها ما را در این راه متوقف می کند ، رخت از تن ما بر می کشد، پول و ساعت و مدارک هویت ما را بر میدارد و مارا متحیر و لال در این راه باقی می گذارد که مثل بچه های سر راهی عریان و برهنه به اطراف چشم می دوزیم.

او با اینکار به ما این رخصت را می دهد که در برهنگیِ خودمان حیرت کنیم، در حیرت از هستی و دنیا غوطه ور شویم، به آسمان بنگریم ، به ماه و همهء این نگاه ها، نگاه تازه ای است که انگار برای نخستین بار است آنها را می بینیم.

سپس هر چه از ما گرفته به طرفِ ما پرت می کند و هِی به ما می خندد و ما همینطور که دوباره سر و وضع خودمان را مرتب می کنیم می فهمیم که هیهات ! دنیا عوض شده است!

آنگاه لبخندی بر لبانمان می نشیند و می بینیم که انگار “ما” هم عوض شده ایم!، مثل آن گربه ای که اسمش ( وابی – سابی ) بود و به دنبال معنای اسمش می گشت. و بی پاسخی از کِسی، وقتی از سفر برگشت خودش فهمید  که معنای اسمش چیست.

آری هایکو اینچنین است، اشراق آنچنان معمولی و ساده اتفاق می افتد ، به سادگیِ باز و بسته کردن یک چتر و به سادگی پا گذاشتن بی هوا بر حلزونی در راه.

به حقیقتی که هراکلیتوس گفت گوش کرده اید؟

 

“شما هرگز دوبار بر یک رود قدم نخواهید گذاشت”

 

این حقیقتی است که هر روز با هایکو نویس زندگی می کند چیزی که از الزامات زیبایی شناسی در آگاهی هایکو است:

 

باد پاییز،

بر سنگِ قبرِ خیس یک به یک

حروف ظاهر می شود

 

( یامازاکی هیسائو )

مسیح طالبیان

 

منابع :

  • سه ماهنامه های ( برکهء هایکو )، چاپ انجمن هایکونویسان آمریکا، سال های 2010 و 2009
  • باشو و مفسرانش

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *